فطرت و صلح و عدالت جهانی
هر مسألهاى از دو راه قابل بحث و بررسى است از طریق «عقل و خِرد» و از طریق «عاطفه و فطرت»
فطرت، همان الهام و درک درونى است که نیاز به دلیل ندارد، یعنى بدون استدلال و برهان، انسان آن را پذیرا مىشود و به آن ایمان دارد.
این گونه الهامات باطنى گاهى امواجش از داوریهاى خرد نیرومندتر، و اصالتش بیشتر است، که اینها ادراکات ذاتى است و آنها معلومات اکتسابى.
اینگونه الهامات درونى در حیوانات غالباً «غریزه» نامیده مىشود؛ و غرائز هم دامنهی وسیعى در حیوانات دارند و هم نقش مهمّى؛ بلکه مىتوان گفت نقش اصلى در زندگى آنها بر دوش همین غرائز گذارده شده است.
بازتاب غرائز گاهى چنان شگفتانگیز است که انسان را با تمام وسائل صنعتى پیشرفته و ابزارهاى دقیق الکترونیکىاش، در برابر آن وادار به اظهار عجز مىکند.
مثلاً، فراوانند حیوانات و حشراتى که وضع هوا را پیش بینى مىکنند، گاهى شاید براى یک روز و گاهى براى شش ماه و حتّى در نشریهاى دیدم نوعى از ملخها وضع هوا را از یکسال قبل پیش بینى مىکنند، و این راستى حیرتآور است که انسان عصر فضا، با تمام ابزارهاى دقیقى که براى پیش بینى وضع هوا اختراع کرده، و با تهیّهی پستهاى هواشناسى در تمام نقاط حسّاس و گردآورى مجموعهی اوضاع جوّى محسوس این نقاط از طریق مخابره، و تشکیل دادن «نقشههاى هوایى» با تمام این تلاشها و کوششهاى پرخرج، باز وضع هوا را براى مدّت ٦ ساعت پیش بینى مىکند تازه آن هم با عباراتى چند پهلو!:
کمى تا قسمتى ابرى
گاهى تمام ابرى
احتمالا توأم با رگبارهاى پراکنده
و شاید بارندگى شدید
و احتمالاً صاف و آفتابى! …
ولى آن حشرهی هواشناس بدون تماس با حشرات دیگر، براى مدّت ٦ ماه، یعنى از وسط تابستان چگونگى زمستان را پیش بینى مىکند و خود را براى آن آماده مىسازد.
شاید این که انسان معلومات فطرىاش محدودتر از بسیارى از جانداران دیگر است به این خاطر است که سهم عظیم او از نیروى عقل، کمبودهاى او را در همهی زمینهها جبران مىکند؛ ولى به هر حال، انسان نیز در نیازهاى ضرورى و مسائل اصولى زندگى، از الهام فطرى بهرهمند است و این چراغ مىتواند ما را در مسیرى که در پیش داریم رهنمون گردد.
* * *
آیا در مسألهی مورد بحث یعنى پایان گرفتن جهان با جنگ و خونریزى و ظلم و بیدادگرى، یا حکومت صلح و عدالت و امنیت، الهامهاى فطرى مىتواند به ما کمکى کند یا نه؟
* * *
پاسخ این سؤال مثبت است؛ زیرا دو نشانهی قابل ملاحظه وجود دارد که مىتواند ما را به حقیقت رهنمون گردد:
۱ـ عشق به صلح و عدالت
عشق به صلح و عدالت در درون جان هر کسى هست؛ همه از صلح و عدل لذّت مىبرند؛ و با تمام وجود خود خواهان جهانى مملو از این دو هستند.
با تمام اختلافهایى که در میان ملّتها و امّتها در طرز تفکّر، آداب و رسوم، عشقها و علاقهها، خواستها و مکتبها، وجود دارد، همه بدون استثنا سخت به این دو علاقهمندند، و گمان مىکنم دلیلى بیش از این براى فطرى بودن آنها لزوم ندارد، چه اینکه همه جا عمومیّت خواستهها دلیل بر فطرى بودن آنهاست.
آیا این یک عطش کاذب است؟
یا نیاز واقعى که در زمینهی آن، الهام درونى به کمک خرد شتافته تا تأکید بیشترى روى ضرورت آن کند؟ (دقّت کنید)
آیا همیشه تشنگى ما دلیل بر این نیست که آبى در طبیعت وجود دارد و اگر آب وجود خارجى نداشته باشد آیا ممکن است عطش و عشق و علاقه به آن در درون وجود ما باشد؟
ما مىخروشیم، فریاد مىزنیم، فغان مىکنیم و عدالت و صلح مىطلبیم و این نشانهی آن است که سرانجام، این خواسته تحقّق مىپذیرد و در جهان پیاده مىشود.
اصولاً فطرت کاذب مفهومى ندارد؛ زیرا مىدانیم آفرینش و جهان طبیعت یک واحد به هم پیوسته است، و هرگز مرکّب از یک سلسله موجودات از هم گسسته، و از هم جدا نیست.
همه در حکم یک درخت تناور عظیم است که شاخههاى گستردهاش پهنهی هستى را فرا گرفته، ممکن است میان دو شاخهاش و حتّى میان دانههاى یک خوشهاش میلیونها سال نورى فاصله باشد امّا این فاصله عظیم دلیل بر از هم گستگى آنها نیست، بلکه از ویژگیهاى عظمت و وسعت آن مىباشد.
در این واحد عظیم، هر جزء نشانهی کل است، و هر قسمت با قسمتهاى دیگر مربوط؛ و عکس العملهاى آنها به یکدیگر پیوسته است؛ هر یک قرینهی وجود دیگرى، و همه از یک ریشه آب مىخورد.
روى این جهت «هر عشق اصیل و فطرى حاکى از وجود معشوقى در خارج و جذبه و کشش آن است.»
«عشقى» که معشوقش تنها در عالم رؤیاها وجود دارد یک «عشق قلاّبى» است؛ و در جهان طبیعت هیچ چیز قلاّبى وجود ندارد؛ تنها انحراف از مسیر آفرینش است که یک موجود قلاّبى را جانشین یک واقعیت اصیل مىکند. (دقّت کنید)
به هر حال، فطرت و نهاد آدمى بوضوح صدا مىزند که سرانجام، صلح و عدالت، جهان را فرا خواهد گرفت؛ و بساط ستم برچیده مىشود؛ چرا که این خواست عمومى انسانها است.
۲ـ انتظار عمومی برای یک مصلح بزرگ
تقریباً همهی کسانى که در این زمینه مطالعه دارند متّفقند که تمام اقوام جهان در انتظار یک رهبر بزرگ انقلابى به سر مىبرند که هر کدام او را به نامى مىنامند، ولى همگى در اوصاف کلّى و اصول برنامههاى انقلابى او اتّفاق دارند.
بنابراین، برخلاف آنچه شاید بعضى مىپندارند، مسألهی ایمان به ظهور یک نجاتبخش بزرگ، براى مرهم نهادن بر زخمهاى جانکاه بشریّت، تنها در میان مسلمانان، و حتّى منحصر به مذاهب شرقى نیست، بلکه «اسناد و مدارک» موجود نشان مىدهد که این یک اعتقاد عمومى و قدیمى، در میان همهی اقوام و مذاهب شرق و غرب است، اگر چه در پارهاى از مذاهب همچون اسلام تأکید بیشترى روى آن شده است.
و این خود دلیل و گواه دیگرى بر فطرى بودن این موضوع است.
در اینجا به قسمتى «کاملاً فشرده» از باز تاب این عقیده در میان اقوام و ملل مختلف، براى دو منظور اشاره مىکنیم:
نخست توجّه به عمومى بودن مسأله است؛ و دیگر توجّه به اصول مشترکى است که دربارهی برنامهی آن مصلح بزرگ در میان همهی آنها وجود دارد.
مصلح بزرگ در میان اقوام دیگر
تجلّی این برنامه در کتب زرتشتیان
۱ـ در کتاب معروف «زند» پس از ذکر مبارزهی همیشگى «ایزدان» و «اهریمنان» مىخوانیم:
… آنگاه پیروزى بزرگ از طرف ایزدان مىشود؛ و اهریمنان را منقرض مىسازند…
پس از پیروزى ایزدان، و برانداختن تبار اهریمنان، عالم کیهان به سعادت اصلى خود رسیده، بنى آدم بر تخت نیکبختى خواهند نشست!
٢ـ «جاماسب» در کتاب «جاماسب نامه» از زردشت نقل مىکند که مىگوید:
مردى بیرون آید از زمین تازیان… مردى بزرگ سر، و بزرگ تن، و بزرگ ساق، و بر آئین جدّ خویش و با سپاه بسیار، و روى به ایران نهد، وآبادانى کند و زمین را پرداد کند.
جلوهگاه این عقیده در کتب هندیان و برهمائیان
۱ـ در کتاب «وشن جوک» از کتب هندوها چنین آمده است:
سرانجام دنیا به کسى بر گردد که خدا را دوست دارد و از بندگان خاصّ او باشد. و نام او «فرخنده و خجسته» باشد!
٢ـ در کتاب دیگرى به نام «دیده» آمده است:
پس از خرابى دنیا پادشاهى در آخر زمان پیدا شود که پیشواى خلائق باشد؛ و نام او «منصور» باشد، و تمام عالم را بگیرد؛ و به آئین خود آورد.
٣ـ در کتاب «دداتک» از کتب مقدّسهی برهمائیان آمده است:
… دست حق در آید و جانشین آخر «ممتاطا» ظهور کند و مشرق و مغرب عالم را بگیرد همه جا؛ و خلایق را هدایت کند.
٤ـ در «پاتیکل» از کتب هندوان آمده است:
چون مدّت روز تمام شد، و دنیاى کهنه نو شود؛ و زنده گردد و صاحب ملک تازه پیدا شود؛ از فرزندان دو پیشواى جهان یکى ناموس آخر زمان و دیگرى و حتّى بزرگ وى که «پشن» نام دارد و نام صاحب آن ملک تازه «راهنما» باشد؛ بحق پادشاه شود، و خلیفه رام باشد و حکم براند و او را معجزه بسیار باشد.
٥ـ در کتاب «باسک» از کتب هندوها آمده است:
دور دنیا تمام شود به پادشاه عادلى در آخر زمان که پیشواى فرشتگان و پریان و آدمیان باشد؛ و راستى حق با او باشد، و آنچه در دریا و زمینها و کوهها پنهان باشد، همه را به دست آورد، و از آسمان و زمین آنچه باشد خبر مىدهد، و از او بزرگتر کسى به دنیا نیاید!
پرتوی در کتب عهد قدیم (تورات و ملحقّات آن)
۱ـ در کتاب «مزامیر داوود» مزمور ٣٧ چنین مىخوانیم:
… زیرا که شریران منقطع خواهند شد، و امّا متوکّلان به خداوند وارث زمین خواهند شد، هان، بعد از اندک مدتى شریر نخواهد بود، در مکانش تأمّل خواهى کرد و نخواهد بود؛ امّا حکیمان (صالحان) وارث زمین خواهند شد!
٢ـ و نیز در همان مزمور ٣٧ (از مزامیر داوود) جملهی ٢٢ مىخوانیم:
زیرا «متبرکان خداوند» وارث زمین خواهند شد، امّا ملعونان وى منقطع خواهند شد.
۳ـ و نیز در جملهی ٢٩ در همان مزمور آمده است:
صدیقان وارث زمین شده ابداً در آن ساکن خواهند شد.
٤ـ در کتاب «حبقوق» نبى، فصل ٧، مىخوانیم:
… و اگرچه تأخیر نماید؛ برایش منتظر باش!
زیرا که البتّه خواهد آمد و درنگ خواهد نمود؛
بلکه جمیع امّتها را نزد خویش جمع مىکند؛
و تمامى را براى خویشتن فراهم مىکند.
٥ـ در کتاب «اشعیاى نبى»، فصل ١١، در بحثى که سراسر تشبیه است مىخوانیم:
و نهالى از تنه یسى[١] بر آمده شاخهاى از شاخههایش قد خواهد کشید…
ذلیلان را به عدالت حکم؛ و براى مسکینان زمین به راستى تنبیه (و مایه بیدارى) خواهد بود…
کمربند کمرش عدالت،
و وفا نطاق میانش خواهد بود؛
و گرگ با بره سکونت داشته،…
و طفل کوچک راعى (شبان) ایشان خواهد بود…
و در تمامى کوه مقدّس من هیچ ضرر و فساد نخواهند کرد
زیرا که زمین از دانش خداوند، مثل آبهایى که دریا را فرو مىگیرند، پر خواهد شد.
نشانههایی در کتب عهد جدید (اناجیل و ملحقّات آن)
۱ـ در انجیل «متى»، فصل ٢٤، مىخوانیم:
چون که برق از مشرق بیرون مىآید و تا به مغرب ظاهر مىگردد، آمدن فرزند انسان نیز چنین خواهد بود…
خواهند دید فرزند انسان را بر ابرهاى آسمان که مىآید با قدرت و جلال عظیم!
و فرشتههاى خود را (یاران خود را) خواهد فرستاد با صور بلند آواز.
و آنان برگزیدگانشان را جمع خواهند نمود.
٢ـ و در انجیل «لوقا»، فصل دوازدهم، آمده است:
کمرهاى خود را بسته و چراغهاى خود را افروخته دارید، و شما مانند کسانى باشید که انتظار آقاى خود مىکشند، تا هر وقت بیاید و در را بکوبد بیدرنگ براى او باز کنید!
این عقیده در میان چینیان و مصریان و مانند آنها
۱ـ در کتاب «علائم ظهور» (گردآورى یکى از دوستان صادق هدایت) در صفحهی ٤٧، مىخوانیم:
قسمت اعظم ترجمهی متنهاى پهلوى «صادق» دربارهی ظهور و علائم ظهور است و اگر رویهمرفته نیز به همهی متون پهلوى صادق توجّه کنیم باید بگوییم تماماً جنبهی مذهبى دارد.
… موضوع ظهور و علائم ظهور موضوعى است که در همهی مذاهب بزرگ جهان واجد اهمّیّت خاصّى است… به قول «صادق»: صرف نظر از عقیده و ایمان که پایهی این آرزو را تشکیل مىدهد، هر فرد علاقهمند به سرنوشت بشریّت و طالب تکامل معنوى آن وقتى که از همه ناامید مىشود و مىبیند که با وجود اینهمه ترقّیات فکرى و علمى شگفتانگیز باز متأسّفانه بشریّت غافل و بیخبر، روز به روز، خود را به سوى فساد و تباهى مىکشاند، و بیشتر از خداوند بزرگ دورى مىجوید، و بیشتر از اوامر او سرپیچى مىکند، بنا به فطرت ذاتى خود متوجّه درگاه خداوند بزرگ مىشود و از او براى رفع ظلم و فساد یارى مىجوید!
از این رو در همهی قرون و اعصار آرزوى یک مصلح بزرگ جهانى در دلهاى خدا پرستان وجود داشته است و این آرزو نه تنها در میان پیروان مذاهب بزرگ، مانند زردشتى و یهودى و مسیحى و مسلمان سابقه دارد؛ بلکه آثار آن را در کتابهاى قدیم چینیان، و در عقاید هندیان؛ و در بین اهالى اسکاندیناوى و حتّى در میان مصریان قدیم؛ و بومیان و حتّى مکزیک؛ و نظایر آنها نیز مىتوان یافت.
* * *
لازم به یادآورى است که کتاب «زند، و هومن یسن» و چند کتاب دیگر زردشتى و از جمله دو باب آخر جاماسب نامه مشتمل بر پیشگویى زردشت از زبان جاماسب حکیم به «گشتاسب» پادشاه وقت که به آئین زردشت گروید راجع به موعود آخر زمان، توسّط صادق هدایت از متن پهلوى به فارسى برگردانده شده، و به وسیلهی «حسن قائمیان» دوست و هم قلم هدایت به نام «علائم ظهور» منتشر گردیده است.
شعاع این فکر در میان غربیها
عقیده به ظهور یک رهایىبخش بزرگ و برچیده شدن بساط ظلم و ستم از میان انسانها، و حکومت حق و عدالت منحصر به شرقیها و مذاهب شرقى نیست؛ بلکه یک اعتقاد عمومى و جهانى است که چهرههاى مختلف آن در عقاید اقوام گوناگون دیده مىشود، و همه روشنگر این حقیقت است که این اعتقاد کهن ریشهاى در فطرت و نهاد انسانى و در دعوت همهی پیامبران، داشته است.
در کتاب «دیباچهاى بر رهبرى» ضمن بیان وجود انتظار ظهور یک منجى بزرگ در میان اقوام مختلف غربى، و بهره بردارى پارهاى از افراد از یک چنین انتظار عمومى، نام پنج نفر از مدّعیان را که از انگلستان برخاستند به عنوان: «جیمز نایلور» و «یوحنا سوثکات» و «ریچارد برادرز» و «جان نیکولز تام» و «هنرى جیمز پرینس» را ذکر مىکند، و از «برنارد باربر» جامعه شناس آمریکایى در رساله «نهضت منجى گرى» وجود چنین اعتقادى را، حتّى در میان سرخ پوستان آمریکایى نقل کرده مىگوید:
در میان قبائل سرخ پوست آمریکائى… این عقیده شایع است که روزى گرد سرخ پوستان ظهور خواهد کرد و آنها را به بهشت زمین رهنمون خواهد شد…
تنها تا پیش از سال ١٨٩٠ بالغ بر بیست نوع از این نهضتها در تاریخ آمریکا ضبط شده است.
در بحثى که از کتاب «علائم الظّهور» سابقاً آوردیم تصریح شده بود که: آثار این عقیده را در میان اهالى اسکاندیناوى و بومیان مکزیک و نظایر آنها نیز مىتوان یافت.[٢]
از مجموع آنچه گفتیم ـ و مطالب و شواهد فراوان دیگرى که به خاطر رعایت اختصار ناگفته ماند ـ نتیجه مىگیریم که این انتظار جنبهی منطقهاى ندارد؛ انتظارى است همهگیر و گسترده و در سطح جهانى، و سرانجام شاهدى است بر فطرى بودن این اعتقاد.
در بحثهاى آینده خواهیم دید که این عقیده تحت عنوان «ظهور مهدى» در عقاید اسلامى وسعت فوق العادهاى دارد و به عنوان یک عقیدهی زیر بنایى شناخته شده است.
و نیز خواهیم دید که ایمان و توجّه به این واقعیّت فطرى که عقل و خرد نیز پشتیبان آن است چگونه ابرهاى تیره و تار یأس و بدبینى را از آسمان روح انسان دور ساخته، و او را براى آیندهی روشنى بسیج و آماده مىکند.
نیروها را آمادهتر،
افکار را بیدارتر،
آمادگیها را فزونتر،
انقلابها را سریعتر،
عشقها را آتشین تر؛
و راه را براى رسیدن به یک جامعهی انسانى به معنى واقعى کلمه هموارتر مىسازد؛
جامعهاى که بیدادگریها همچون آتش آن را نسوزاند، تبعیضها همچون موریانه آن را از درون نپوساند؛ و بیعدالتیها آن را به کام نابودى نکشاند.
خودآزمایی
١- دو راهی که هر مسألهاى از طریق آنها قابل بحث و بررسى است را نام ببرید.
٢- چرا انسان معلومات فطرىاش محدودتر از بسیارى از جانداران دیگر است؟
٣- در مسألهی پایان گرفتن جهان با جنگ و خونریزى و ظلم و بیدادگرى، یا حکومت صلح و عدالت و امنیت، آیا الهامهاى فطرى مىتواند به ما کمکى کند یا نه؟ چرا؟
پینوشتها
[١]ـ «یسى» به معنى «قوى» نام پدر داوود است (نقل از قاموس مقدّس).
[٢]ـ در این بخش از کتابهاى: «علائم الظّهور»؛ «شکوفههاى امید» و «دیباچهاى بر رهبرى» استفاده شده است.
یک دیدگاه بگذارید