مهدی در منابع حدیث شیعه

منطق مخالفان احادیث مهدی


در بحث گذشته دانستیم که افراد بسیار معدودى از اهل سنّت احادیث مربوط به مهدى را نپذیرفته‌اند که از آن جمله: ابن خلدون مورّخ معروف و احمد امین دانشمند مصرى معاصر است هرچند اکثریّت قاطع دانشمندان اسلامى نظر آنان را رد کرده‌اند.
ولى به هر حال لازم است به منطق آنها در این زمینه گوش کنیم.
مجموع ایرادهاى این گروه را مى‌توان در ٥ موضوع خلاصه کرد:
١ـ اسناد اخبار مهدى معتبر نیست!
٢ـ اخبار مزبور با عقل سازگار نمى‌باشد!
٣ـ این اخبار مورد سوء استفاده مدّعیان مهدویّت قرار گرفته!
٤ـ وجود این اخبار سبب رکود و سستى در جامعه‌ی اسلامى مى‌گردد!
٥ـ این اخبار به سود شیعه و عقاید آنها تمام مى‌شود!


ضعف منطق مخالفان


از این ایرادها استفاده مى‌شود که مخالفت با احادیث مهدى یک چهره‌ی ظاهرى دارد و آن به اصطلاح ضعف سند روایاتى است که در این زمینه نقل شده و یا ضعف دلالت آنها؛ و یک قیافه‌ی واقعى که در پشت این چهره قرار گرفته و انگیزه‌ی آن تعصّب خاصّ مذهبى؛ و پاره‌اى از مصلحت اندیشیهاى بى دلیل است و در هر حال منطق مخالفان در هر قسمت کاملاً سست است زیرا:
اولاً، احادیث مهدى را همانطور که قبلاً اشاره شد، علاوه بر شیعه جمعى از معروفترین محدّثان اهل سنّت در کتبى که از معتبرترین و معروفترین کتب آن‌ها محسوب مى‌شود نقل کرده‌اند، و جمع کثیرى اعتراف به تواتر آنها نموده‌اند؛ بنابراین، جاى این نیست که در اسناد یک یک آنها بحث شود زیرا شهوت و تواتر آنها ما را بى‌نیاز از ملاحظه‌ی سند مى‌کند؛ یعنى، طبق معیارهاى سنجش حدیث، این احادیث کاملاً قطعى است.
از این گذشته، در میان احادیث مزبور احادیث صحیح و معتبرى نیز هست که محدّثان اهل سنّت هم اعتراف به صحّت آنها کرده‌اند.
عجیب این است که خود «ابن خلدون» نیز به این حقیقت معترف مى‌باشد؛ زیرا او پس از این که چندین صفحه از کتاب خود را به ذکر احادیث مهدى اختصاص داده و در اسناد آنها تا آنجا که مى‌تواند تردید و تشکیک نموده، چنین مى‌گوید:
فهذه جملة الاحادیث التى اخرجها الائمة فى شأن المهدى و خروجه آخر الزمان و هى کما رأیت لم یخلص منها من النقد الا القلیل والاقل منه؛ این تمام احادیثى است که پیشوایان حدیث درباره‌ی مهدى و قیام او در آخر زمان نقل کرده‌اند، و همانگونه که مشاهده کردید جز کمى از آنها مصون از انتقاد نماند!
و به این ترتیب، لااقل اعتراف مى‌کند که مقدارى کمى از این احادیث صحیح و غیر قابل نقد است.
بعلاوه، احادیث، منحصر به این احادیث که ابن خلدون در کتاب خود آورده نیست؛ و لذا بعضى از دانشمندان اهل سنّت براى پاسخگویى به ابن خلدون و اثبات تواتر احادیث مهدى و عدم انحصار آنها به آنچه او در کتاب خود آورده، کتابى نوشته‌اند که سابقاً به آن اشاره شد.
بنابراین، انکار احادیث از این راه یعنى راه تضعیف سند بکلّى بى اساس است.
ثانیاً، در احادیث مزبور مطلبى بر خلاف عقل دیده نمى‌شود که سبب شود آنها را انکار کنیم، و هر قدر مضمون بعضى از آنها خلاف عادى به نظر برسد، بالاتر از معجزات انبیاى سلف نیست؛ و استبعاد نمى‌تواند مانع از قبول آنها گردد.
بعلاوه، احادیث مهدى یک واحد بهم پیوسته نیست که همه‌ی آنها را یکجا بپذیریم یا رد کنیم؛ به عبارت دیگر، قدر مسلّم احادیث مزبور، یعنى قیام یک نفر از دودمان پیغمبر اکرم(ص) و از فرزندان فاطمه(س) و به وجود آوردن یک انقلاب اصلاحى عالمگیر، و پر کردن صفحه‌ی روى زمین را از عدل و داد، مطلبى نیست که جاى ایراد عقلى داشته باشد، بلکه در گذشته اثبات کردیم این موضوع موافق یک سلسله ادلّه‌ی عقلى مى‌باشد؛ و امّا پاره‌اى از احادیث مربوط به علائم ظهور و امثال آن اگر بعید به نظر برسد، و از نظر سند هم روشن و قابل اعتماد نباشد، آنها را مى‌توانیم قبول نکنیم، ولى عدم قبول آنها، ارتباطى که به بقیّه ندارد!
خلاصه این که، ما نمى‌دانیم چرا بعضى روش تفکیک احادیث را از یک دیگر و صرّافى و نقد جداگانه‌ی آنها را در این جا نادیده گرفته‌اند، و به چنین اشتباه‌کاری‌ها افتاده‌اند!
این احادیث مى‌گوید تمدّن مادّى، بشر را اصلاح نمى‌کند؛ جنگ ٢٥ ساله‌ی ویتنام یک بوته‌ی آزمایش عجیب بود؛ همه‌ی متفکّران دارند نظرات خود را در این بوته مى‌آزمایند؛ امّا من به عنوان یک عالم مذهبى مى‌گویم دلیلى است بر ناتوانى مکتبهاى مادّى، و این که همه‌ی وسایل مادّى بدون ایمان، وسیله‌ی تشدید بحران هستند همانگونه که در سایر نقاط جهان نیز شاهد آن هستیم.
ثالثاً، آیا اگر این احادیث به نفع شیعه تمام شود، گناه شیعه یا گناه احادیث است؟!
چه مانعى دارد حقیقتى از این راه روشنتر گردد؟! بعلاوه، احادیث مزبور اگر چه نظر شیعه را تأیید مى‌کند امّا در عین حال ملازمه‌ی قطعى میان قبول آنها و قبول تشیّع نیست؛ چه بسیارند کسانى که قیام مهدى را پذیرفته‌اند ولى به عللى شیعه نیستند. و در هر صورت، تعصّبات ناروا نباید مانع از درک حقایق گردد؛ این سخن درست به آن مى‌ماند که کسى بگوید پزشکى با من خرده حساب داشته امّا داروى شفابخش به من داده ولى من آن را نمى‌خورم زیرا اگر آن را بخورم و خوب بشوم به نفع او تمام مى‌شود و مى‌گویند دکتر خوبى است!
رابعاً، درست است که از این احادیث سوء استفاده شده ولى کدام حقیقت است که در جهان مورد سوء استفاده قرار نگرفته است؟!
آیا مدّعیان دروغى نبوّت یا الوهیّت و یا سایر مقامات معنوى در دنیا کم بوده‌اند؟! آیا ادیان ساختگى در جهان کم است؟!
آیا ما باید همه‌ی این حقایق را به جرم سوء استفاده منحرفان کنار بزنیم؟!
و مطلقاً منکر خدا پرستى و نبوّت انبیا بشویم؟!
آیا از نیروهاى مختلف مادّى در جهان کم سوء استفاده شده است؟!
آیا باید همه‌ی آنها را از میان ببریم! این چه منطقى است!
در قرن دوزادهم حدود ده نفر «مسیح‌هاى دروغگو» ظاهر گشتند ـ جمعى را به خود گرایش دادند ـ این مطلب اسباب فتنه و جنگ شد و جمع کثیرى در آن معرکه طعمه‌ی شمشیر شدند.[١] آیا اینها سبب مى‌شود که وجود مسیح را بکلّى نادیده بگیریم چرا که از نام او سوء استفاده شده!
خامساً، همانطور که در بحث انتظار مشروحاً گفته شد، اعتقاد به قیام مهدى براى افرادى که حقیقت آن را دریابند نه تنها موجب رکود و تنبلى نیست، بلکه مایه‌ی امیدوارى و دلگرمى در برابر مشکلات و حوادث سخت زندگى است؛ همانطور که اعتقاد به خدا و قدرت بى پایان او به انسان در برابر مشکلات نیرو مى‌بخشد، و پناهگاه مطمئنّى در برابر عوامل یأس و نومیدى ایجاد مى‌کند، اعتقاد به ظهور مهدى نیز چنین اثرى دارد و اصولاً انتظار قیام مهدى یک عامل نیرومند حرکت و اصلاح جامعه است.
حال بعضى معنى این قیام را درست درک نکرده و به تنبلى و شانه خالى کردن از زیر بار مسؤولیّت گرائیده‌اند؛ تقصیر عدم درک صحیح آنها است همانگونه که در مسئله‌ی اعتقاد به خدا و نفوذ قدرت بى‌پایان او در جهان هستى نیز چنین اشتباهى براى بعضى افراد بى اطّلاع پیدا شده است.
خلاصه این که، با این بهانه‌هاى سست نمى‌توان از یک واقعیّت مسلّم دست برداشت.


مهدی در منابع حدیث شیعه


عقیده به وجود یک مصلح جهانى به نام «مهدى» در بین شیعه‌ی امامیّه موج بیشتر و گسترده‌ترى دارد؛ زیرا اگر اهل تسنّن آن را به عنوان یک مسأله‌ی فرعى مسلّم پذیرفته‌اند، شیعه آن را جزء اصول اصلى مى‌داند، چون سلسله‌ی امامان دوازده‌گانه، به او ختم مى‌گردد، و او خاتم الاوصیاء است.
بعضى از پژوهندگان مسائل اسلامى تعداد روایاتى را که از طرق اهل تسنّن در این زمینه وارد شده به ٢٠٠ حدیث تخمین زده‌اند، در حالى که روایات وارده از طرق شیعه در این موضوع شاید بالغ بر یک‌هزار حدیث مى‌شود.
اگر روایاتى که از مصلح بزرگ جهانى سخن مى‌گوید نزد اهل تسنّن از روایات متواتره است نزد شیعه از «ضروریّات مذهب» محسوب مى‌شود.
به همین دلیل، دانشمندان شیعه بیش از دانشمندان اهل سنّت در این زمینه کتاب نوشته‌اند. اگرچه همّت نگارندگان غالباً جمع آورى روایات بوده، و جز در چند مسأله، در این باره به تجزیه و تحلیل نپرداخته‌اند؛ و شاید در عصر خود نیازى به آن نمى‌دیدند.
ولى به هر حال، در جمع آورى این روایات زحمت فراوان کشیده‌اند.
از میان کتبى که در این زمینه ـ و به همین سبک که اشاره شد نگاشته شده ـ شاید سه کتاب زیر که دانشمندان معاصر به تألیف آن پرداخته‌اند جامعتر از همه باشد.
١ـ کتاب «المهدى»[٢] تالیف فقیه بزرگوار سیّد صدر الدّین صدر.
٢ـ کتاب «البرهان على وجود صاحب الزّمان» تألیف عالم مجاهد مرحوم سیّد محسن الامین.
٣ـ کتاب «منتخب الاثر فى احوال الامام الثّانى عشر» تألیف دانشمند بزرگوار «لطف الله صافى» که به تشویق و راهنمایى مرحوم آیة‌الله بروجردى صورت گرفته و فشرده‌اى از آن به نام «نوید امن و امان» بفارسى نشر یافته است.
منابع این کتب، کتابهاى فراوانى از قدماى شیعه و اهل تسنّن است که مستقلّاً درباره‌ی همین موضوع تألیف و یا ضمن مسائل دیگر بیان شده است.
چون نقل همه‌ی روایات وارده در این زمینه از حوصله‌ی کتاب ما بیرون است، تنها فصولى از کتاب اخیر را فهرست وار یادآور شده و در فصول آینده به تناسب روى قسمتى از احادیث انگشت مى‌گذاریم:
١ـ در فصل نخست، اشاره به احادیثى که درباره‌ی پیشوایان دوازده‌گانه از پیامبر(ص) و ائمّه(ع) آمده است شده، و تعداد ٢٧١ حدیث از منابع معروف اهل تسنّن و شیعه در این فصل جمع آورى شده که بعضى به عنوان «امام» و بعضى «خلیفه» و بعضى «امیر» و یا تعبیراتى شبیه به آن مى‌باشد.
این احادیث در مهمترین منابع حدیث اهل سنّت و مهمترین منابع اهل بیت آمده است.
توجیه این گونه روایات از نظر مکتب شیعه روشن است، ولى اهل تسنّن چون از یک سو، ورود این احادیث را در منابع اصیل خود انکار نمى‌کنند، و از سوى دیگر عقیده‌ی شیعه را درباره‌ی «ائمّه اثنى عشر» نپذیرفته‌اند، در توجیه این احادیث گرفتار درد سر عجیبى شده‌اند؛ گاهى خلفاى چهارگانه‌ی نخستین را اصل قرار داده، سپس تعداد ٨ نفر از خلفاى بعد را به آنها اضافه مى‌کنند!
در حالى که اگر بخواهند خلفا را به ترتیب جزء امرا و پیشوایان راستینى که پیامبر وعده داده بشمرند، هر قدر هم اغماض بکنند، شمردن افرادى مانند «یزید» و اخلاف او از حکّام بنى امیّه در این زمره امکان‌پذیر نیست؛ و اگر بنا شود از میان آنها افرادى که مختصرى روبه‌راه‌تر بودند دست چین کنیم، آنهم با توجّه به وحدت اهداف و برنامه‌هاى خلفاى بنى امیّه و بنى عبّاس هیچ ضابطه‌اى در دست نخواهیم داشت؛ بعلاوه، بریده شدن این رشته‌ی دوازده گانه از نظر زمانى خودکار مشکلى است.
گاهى مى‌گویند چهار نفر از این ١٢ تن همان خلفاى نخستینند و ٨ نفر دیگر در زمانهاى بعد خواهند آمد که مهدى آخرین آنها است! و به این ترتیب میان سلسله‌ی خلفاى راستین پیامبر ـ هرقدر هم اعمال تعصّب کنیم، فاصله عجیبى مى‌افتد که به هیچ وجه موافق روایات مزبور نیست.
٢ـ در فصل بعد روایاتى که نشان مى‌دهد عدد پیشوایان پس از پیامبر(ص) عدد نقبا و اسباط بنى اسرائیل است که قرآن مجید تعداد آنها را دوازده نفر شمرده است، آمده است؛ و در این زمینه ٤٠ حدیث از کتب هر دو گروه جمع آورى شده که در حقیقت مکمّل بحث گذشته است.
٣ـ در فصل سوم روایاتى را که تصریح مى‌کند آنها ١٢ نفرند و اوّل آنها على(ع) است گردآورى شده و عدد روایات این بحث ١٣٣ روایت است.
٤ـ در فصل بعد گروه دیگرى از روایات از منابع هر دو گروه جمع آورى شده که مى‌گوید نخستین خلفاء على(ع) و آخر آنها مهدى(ع) است؛ در این فصل ٩١ حدیث گردآورى شده است.
٥ـ در فصل بعد سخن از احادیثى به میان آمده که در آن تصریح شده که امامان ١٢ نفرند و ٩ نفر آنها از فرزندان حسین بن على(ع) است، در این جا ١٣٩ حدیث ذکر شده است.
٦ـ در فصل دیگرى بحث از روایاتى است که ضمن تصریح به عدد ١٢ و این که ٩ نفر از آنان از فرزند حسین(ع) هستند، جمله‌ی «تاسعهم قائمهم؛ نهمین آنها قیام کننده آنها است». در آن قید شده است؛ در این فصل، ١٠٧ حدیث به چشم مى‌خورد.
٧ـ در فصل دیگر، احادیثى ذکر شده که آنها را با نام، مشخّص ساخته، بعضى از این احادیث از منابع اهل سنّت است ولى اکثریّت آن از منابع شیعه گردآورى شده و در این فصل ٥٠ حدیث آمده است.
و همچنین روایات فراوانى درباره‌ی مشخّصات جسمى و روحى مهدى و نشانه‌هاى ظهور و کیفیّت حکومت و انقلاب جهانى او و سایر موضوعات مربوط به این قیام بزرگ.
از مجموع این احادیث روشن مى‌شود که مصلح بزرگ جهانى، مهدى موعود، داراى مشخّصات زیر است:
الف ـ از خاندان پیامبر اسلام و فرزندان او است.
ب ـ از فرزندان امام حسین(ع) است.
ج ـ دوازدهمین پیشوا پس از پیامبر است.
د ـ فرزند حسن بن على العسکرى است.
ﻫ ـ دنیا را مملو از عدل و داد خواهد کرد.
و ـ حکومت جهانى در اختیار او قرار مى‌گیرد.
ز ـ مستضعفین و استعمار شدگان، در عصر او از قید و زنجیر اسارت آزاد مى‌شوند، و جنگها برچیده مى‌شود و صلح و آرامش و عمران جاى آن را مى‌گیرد.
* * *
همانگونه که گفتیم تعداد این روایات بقدرى زیاد است که خود نیازمند تألیف کتاب جداگانه‌اى است و چون در این زمینه کتابهاى مختلفى تألیف شده که به بعضى از آنها در بالا اشاره کرده‌ایم، از ذکر این روایات بطور مشروح خود دارى مى‌کنیم، جز آن مقدار که در ضمن بحثهاى آینده براى تشریح و تکمیل بحث به آن نیازمندیم که هر کدام را در جاى خود مى‌آوریم.
مشکل کار در این مباحث این است که غالباً به نقل روایات قناعت شده و تجزیه و تحلیل روى آن کمتر به عمل آمده است؛ هدف ما در این کتاب این است که بیشتر به دلایل عقلى بپردازیم، و روى دلایل نقلى و روایات نیز تجزیه و تحلیل به عمل آوریم.

خودآزمایی

١- مجموع ایرادهای افراد بسیار معدودى از اهل سنّت که احادیث مربوط به مهدى را نپذیرفته‌اند،‌در کدام موضوعات می‌توان خلاصه کرد؟
٢- به کدام دلایل انکار احادیث ظهور مهدی(عج) از راه تضعیف سند بکلّى بى اساس است؟
٣- چرا اهل تسنن در توجیه این احادیث گرفتار درد سر عجیبى شده‌اند؟

پی‌نوشت‌ها


[١]. قاموس مقدّس، ص ٨١٨.
[٢]. این کتاب به زبان فارسى نیز برگردانده شده است.

یک دیدگاه بگذارید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.


*