مصلح بزرگ جهانی در منابع حدیث اهل تسنّن
قبل از هر چیز توجّه به دو مطلب لازم است:
١ـ بعضى مىپرسند با وجود قرآن، چه نیازى به احادیث و روایات داریم؟
و با توّجه به این که در قرآن بیان همه چیز هست (فیه تبیان لکل شىء) چه مانعى دارد که ما هم با آنها که گفتند: «حسبنا کتاب الله؛ قرآن کتاب خدا ما را بس است» همصدا شویم؟
بخصوص که مىشنویم که در میان احادیث صحیح، احادیث مجعول و نادرست نیز وجود دارد، و این باعث بى اعتبار شدن همهی آنها است.
* * *
ولى با توجّه به این که ما مسلمان هستیم، یک مسلمان پایبند به قرآن نمىتواند به احادیث اسلامى که از طرق صحیح رسیده عمل نکند زیرا:
اولاً، منکران سنّت و حدیث صحیح، در واقع منکر خود قرآن محسوب مىشوند؛ چه اینکه، قرآن صریحاً گفتار پیامبر(ص) را به عنوان یک منبع معتبر و واجب الاطاعه معرفى کرده و مىگوید:
ما اتاکم الرّسول فخذوه و مانهاکم عنه فانتهوا؛[١] آنچه پیامبر براى شما آورده و به شما فرمان دهد بگیرید و عمل کنید و آنچه شما را از آن نهى کند، خوددارى کنید!
ما کان لمؤمن ولامؤمنة اذا قضى الله ورسوله امراً ان یکون لهم الخیرة من امرهم؛[٢] هیچ مرد و زن با ایمان حق ندارد در برابر فرمان خدا و پیامبر سرپیچى کند!
من یطع الرّسول فقد اطاع الله و من تولّى فما ارسلناک علیهم حفیظاً؛[٣] آن کس که اطاعت پیامبر کند اطاعت خدا کرده و آن کس که روى بگرداند تو مسؤول آنها نیستى (و حساب و کیفرشان با خدا است).
و آیات دیگر که همگى فرمان پیامبر را همچون فرمان خدا واجب الاطاعه مىشمرد.
ثانیاً، قرآن محتوى دستورات کلّى و قوانین اساسى اسلام است؛ و اگر از سنّت چشم بپوشیم، جنبهی عملى خود را از دست خواهد داد، و به گونهی کلّیاتى ذهنى که قابلیّت اجرا ندارد باقى مىماند؛ زیرا تمام جزئیّات و ریزه کاریها و آئین نامههاى عملى و اجرایى آن قوانین کلّى همه در سنّت بیان شده است.
گرچه افراد بى اطّلاعى پس از وفات پیامبر(ص) اصرار داشتند که احادیث او را کسى ننویسد، مبادا مزاحمتى با قرآن فراهم گردد! امّا پس از دّتى هممه به ضعف و سستى این طرز تفکّر آشنا شدند که اگر زمان دیگرى بگذرد و احادیث پیامبر(ص) به دست فراموشى سپرده شود اسلام فاقد ارزش اجرایى و عملى خواهد شد؛ لذا آن نظریّهی کهنه و افراطى و کوته بینانه را رها ساخته به تدوین کتب حدیث پرداختند.
ثالثاً، درست است که دست جاعلان به سوى احادیث اسلامى دراز شده و با انگیزههاى مختلفى به آشفته ساختن احادیث پرداختند، ولى چنان نیست که احادیث صحیح و مجعول و مشکوک ضوابطى نداشته باشد، و نتوان آنها را از هم جدا ساخت؛ بلکه با توجّه به علم رجال و علم حدیث و درایه، این کار کاملاً ممکن است.
٢ـ او یک مرد انقلابى است نه یک سیاستمدار مادّى!
دلایلى که از طریق عقل و خرد یا از راه فطرت و نهاد اصیل آدمى، بر تحقّق یک انقلاب اصلاحى وسیع در جهان ذکر شد ـ همانند آیاتى که در قرآن در این زمینه دیده مىشود ـ هیچکدام سخن از شخص خاصّى به میان نمىآورد؛ بلکه تنها یک بحث کلّى را تعقیب مىکند؛ ولى بدون شک چنان انقلاب مانند هر انقلاب دیگرى نیاز به رهبر دارد. یک رهبر نیرومند و آگاه و پرقدرت و پر استقامت با دیدى وسیع و جهانى.
آیا این رهبر مىتواند همانند رهبران امروز جهان از جوامع مادّى برخیزد؟
یعنى همانند رهبرانى که هدفشان در درجهی اوّل حفظ موقعیّت خویش، و سپس هر چه به حفظ موقعیّت شخصى آنها کمک کند مىباشد؛ و تعظیمشان در برابر مکتبهاى مختلف سیاسى و اقتصادى به مقدار تأثیرى است که در حفظ موقعیّتشان دارند؛ و در درجهی بعد حدّ اعلاى هدف و همّتشان گام گذاردن در مسیر منافع ملّتشان مىباشد، هر چند به خاطر آن ملّتهاى دیگر را به «قربانگاه» ببرند!
جنگ بیست سالهی ویتنام با ملیونها کشته و مجروح، و ملیونها خانه و لانهی ویران شده، و ملیونها معیوب و ناقص العضو، و میلیاردها ثروت بر باد رفته، ثابت کرد که سرمایهدارى امروز حاضر است براى حفظ منافع خویش، و حتّى گاهى براى هیچ ـ هیچ که نه، بلکه یک مشت اوهام به نام پرستیژ و نه چیز دیگر ـ بجنگد؛ و در این میان چند رهبر عظیمالشّأن(؟) عوض شدند؛ ولى همهی آنها این مسیر را مانند اسلافشان پیمودند و ثابت کردند این عمل نظر شخصى فرد یا افرادى نبوده بلکه قولى است که جملگى بر آنند و خاصیّت کشورهایى است که با آن اصول اداره مىشوند.
آنها آزادى را به عنوان بزرگترین هدف مىطلبند، امّا تنها براى خودشان؛ گاهى سخن از آزادى براى دگران بر زبان مىرانند امّا همین که با منافع آنها تصادمى پیدا کند بسرعت از میان مىرود «همچون برف در آفتاب تموز»!
براى تامین منافع مادّیشان همه دست در دست هم دارند و تنها اصل مقدّس و مورد اتّفاقشان همین است؛ گویى یک قرار داد دائمى و جاودان در زمینهی آن تنظیم کردهاند.
و حربههایى چون «حقوق بشر» و اصل «آزادى انسانها در تعیین سرنوشتشان» بیشتر براى کوبیدن رقبا است؛ به همین دلیل، موقعى که پاى دوستانشان به میان مىآید این حربهها کند مىشود؛ و به خاطر همان دوستى و اشتراک منافع از اجراى این اصول معاف مىگردند!
آیا این سیستمهاى اجتماعى و این گونه ابرقدرتها مىتوانند پرچم آزادى و عدالت را در جهان به اهتزاز در آورند و آیا میان ابرقدرتها فرقى وجود دارد!
تکلیف «ابرقدرتهاى سرمایه دارى» و ظلم و ستم و استعمارشان ناگفته روشن است و نیازى به بحث ندارد.
امّا ابرقدرتهاى چپ: آنها براى تعمیم و بسط عدالت در میان تودههاى زحمتکش و ساختن یک جامعهی بدون طبقات، تمام قدرتها را کوبیده و در چند نفر ـ یعنى گردانندگان تنها حزبشان ـ متمرکز ساختهاند.
هزاران فئودال بزرگ و کوچک را در کورهی انقلاب «پرولتاریا» ذوب کرده، و از آن چند فئودال بزرگ ریختهاند که سر نخ تمام حرکات سیاسى و اقتصادى محیطشان را در دست دارند.
آنچنان سانسور شدیدى بر محیط مسلّط کردهاند که حتّى مجال اندیشیدن ـ بر خلاف آنچه این رهبران مىخواهند، یا مىاندیشند ـ از خلقها سلب شده!
اصولى را که زائیده مغز بشر متحوّل متغیّر و در مسیر تکامل است به گونهی یک رشته اصول جاودانى و دُگم در آورده، گویى مىخواهند تاریخ را در یک قرن قبل متوقّف سازند و چرخهایش را براى همیشه از حرکت باز دارند.
گاه یکى از سران که رقبا را بتدریج از صحنهی قدرت کنار مىزند آنچنان خود کامه مىشود که انسان را به یاد افسانه دیکتاتورهایى همچون خان مغول مىاندازد و فىالمثل مانند آقاى استالین براى حفظ موقعیّت خویش کشتن یک ملیون و دویست هزار نفر را مجاز مىشمرد!
امّا پس از مرگ، حتّى جسدش را از این قبر به آن قبر مىکشانند، و نامش را از همه بر مىدارند؛ گویى اصلاً وجود نداشته، در حالى که تا دیروز تنها سنگر آزادى خلقهاى زحمتکش و تنها یار و حامى استثمار شدگان دنیا بود!
به خاطر حفظ منافع، گاه با هم مسلکانشان شدیدترین مبارزه را مىکنند و با دشمنان سرسخت، طرح دوستى و «همزیستى مسالمتآمیز» مىریزند و اصول جاودان خود را به دست فراموشى مىسپارند!
آیا اینها مىتوانند پرچم عدالت را در جهان برافرازند و همهی ملّتها و کشورها را زیر آن فرا خوانند؟
آیا مىتوان از یک مکتب مادّیگرى جز این انتظار داشت؟ مسلّماً نه! خواه ماتریالیسم کاپیتالیسم باشد یا ماتریالیسم سوسیالیسم یا ماتریالیسم مارکسیسم.[٤]
تنها یک مکتب انسانى و مافوق مادّى توانائى دارد چنان برنامهی انسانى را در سطح جهان پیاده کند:
مکتبى که رهبرش به حفظ موقعیّت خویش نیندیشد.
تنها به ملّت خویش متعلّق نباشد.
فقط از زاویهی محدود مادّیگرى به جهان نگاه نکند.
افکارى آسمانى و بلند و ژرف داشته باشد.
و پاک از پستیها و لغزشها.
او است که در پرتو اصولى که الفبایش با الفباى اصول مادّیگرى ـ که دنیاى امروز را اداره مىکند، فرق دارد، مىتواند بشریّت را از این گذرگاه خطرناک تاریخ برهاند و به وادى ایمن برساند.
او کیست؟ و چه شخصى خواهد بود؟ اعتقاد عمومى مسلمانان این است که او مردى است به نام مهدى با مشخّصات زیر:
مهدی کیست؟
در بحث اثرات انتظار دیدیم که همهی فرق اسلامى بدون استثناء در انتظار قیام یک مرد بزرگ انقلابى از دودمان پیامبر به نام «مهدى» هستند (رهبرى که به سوى هدف و برنامهی وسیع انقلابىاش هدایت شده و به همین دلیل قادر به هدایت و رهبرى دگران است).
این اتّفاق نظر به حدّى است که حتّى تندروترین گروههاى اسلامى ـ یعنى وهّابیان ـ نیز این موضوع را پذیرفتهاند، نه تنها پذیرفتهاند بلکه بطور جدّى از آن دفاع مىکنند و از عقاید قطعى و مسلّم اسلامى مىدانند.
در هر حال، پیش از آن که گواهى گروهى از دانشمندان بزرگ اهل سنّت را بر این مسأله یادآور شویم لازم مىدانیم بیانیهاى را که از طرف «رابطة العالم الاسلامى» (از بزرگترین مراکز دینى وهّابىها در مکّه) است به عنوان یک سند زنده بیاوریم.
به عقیدهی ما، مدارک لازم در این رسالهی کوتاه آنچنان جمع آورى شده که هیچکس را یاراى انکار آن نیست و اگر وهّابیان سختگیر در برابر آن تسلیم شدهاند نیز به همین دلیل است.
ما نخست ترجمهی قسمت حسّاس این رساله را نقل کرده، سپس تمام متن عربى آن را براى ثبت در تاریخ و آنها که مىخواهند مطالعهی بیشتر کنند مىآوریم.
خودآزمایی
١- چرا یک مسلمان پایبند به قرآن نمىتواند به احادیث اسلامى که از طرق صحیح رسیده عمل نکند؟
٢- آیا رهبر این انقلاب اصلاحی مىتواند همانند رهبران امروز جهان از جوامع مادّى برخیزد؟ چرا؟
٣- تمام گروههاى اسلامى بر کدام موضوع اتفاق نظر دارند؟
پینوشتها
[١]. سورهی حشر، آیهی ۷.
[٢]. سورهی احزاب، آیهی ۳۶.
[٣]. سورهی نساء، آیهی ۸۰.
[٤]. باید توجّه داشت که این مطالب را استاد قبل از انقلاب اسلامی ایران نوشته و از ایشان، ده سال قبل از فروپاشی اتّحاد جماهیر شوروی کتاب «پایان عمر مارکسیسم» منتشر شده است. «ناشر»
یک دیدگاه بگذارید