لقب القائم
۲۳) لقب القائم
چنانکه همه میدانند یکی از القاب حضرت مهدی(ع) «قائم» است. در وجه ملّقب شدن آن حضرت به این لقب روایتی نقل شده است که قابل تأمّل است، زیرا ظاهر آن دلالت دارد که این نامگذاری به این جهت بوده است که آن حضرت بعد از وفات ظهور خواهد کرد درحالی که حدود بیش از هزار روایت راجع به آن حضرت و غیبت و حیات و طول عمر ایشان در دست است که باتوجهبه آنها این خبر قابل اعتماد نیست ولی درباره سند و متن و مضمون آن اگر توضیحاتی داده شود سودمند است؟
پاسخ:
شیخ بزرگوار طوسی (رحمه الله) حدیث غیر معتبری را نقل میکند که ظاهرش دلالت بر این دارد که قائم به این سبب قائم نامیده شده که بعد از وفات قیام خواهد کرد.[١] شیخ درباره این حدیث توضیحاتی داده است،[٢] ولی ما پیش از آنکه وارد بحث در این باره بشویم لازم میدانیم که بهصورت مختصر، مبانی امامت را در تشیّع که آیات قرآن مجید و احادیث و دلایل عقلی آن را اثبات مینماید متذکّر شویم، این مبانی عبارتند از:
١. امامت، عهدی است الهی که از سوی خدا و افرادی – که شایستگی عهدهدار شدن آن را داشته باشند – برای احراز این مقام معیّن و منصوب میشوند و این نصب و گزینش الهی بهوسیلهی پیامبر (ص) به مردم اعلام میشود.
٢. مهمترین شرایط امام، عصمت و اعلمیت او از همگان است که همه به علم و هدایت و ارشاد او محتاج باشند ولی او از همه بینیاز است همانطور که از «خلیل بن احمد» نقل است که دربارهی امامت امیرالمؤمنین علی (ع) گفت: «اِحْتِیَاجُ الْکُلِّ إِلَیْهِ وَاسْتِغْنَاؤُهُ عَنِ الْکُلِّ دَلِیلٌ عَلَی أَنَّهُ إِمَامُ الْکُلِّ».[٣]
٣. زمین هرگز بدون حجّت و امام باقی نخواهد ماند و هرکس امام زمان خود را نشناسد و بمیرد، به مرگ جاهلیت مرده است.
٤. امامان برحسب نصّ روایات متواتر از پیامبر (ص) دوازده نفرند.
٥. آنها دوازده نفرند و همه از اهلبیت پیامبر (ص) و برحسب دلالت احادیث متواتر ثقلین، در ردیف قرآن هستند و هرگز از قرآن جدا نخواهند شد.
٦. امامان به غیر از نبوّت که به پیامبر (ص) ختم شده است همهی مناصب دینی و حکومتی را، دارا هستند و همانطور که حضرت علی (ع) در نهجالبلاغه فرموده آنها «قَوَّامُ اللهِ»[٤] بر خلق میباشند. و یا بنابر روایت دیگر، آنها کشتی نجات امّتاند.
«لَا یدْخُلُ اَلْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ عَرَفَهُمْ وَ عَرَفُوهُ وَ لاَ یدْخُلُ النَّارَ إِلاَّ مَنْ أَنْكَرَهُمْ وَهُمْ سُفُنُ النَّجَاةِ وَأَمَانُ الْاُمَّةِ مِنَ الضَّلَالِ وَالْإِخْتِلَافِ»؛[٥]
«به بهشت داخل نمیشود مگر کسی که آنها را بشناسد و آنها او را بشناسند، و به آتش داخل نمیشود مگر کسی که آنها را انکار نماید، و آنها کشتیهای نجات و پناه امّت از گمراهیها و اختلاف هستند».
٧. اسم و اوصاف و ترتیب امامت ائمّه (ع) از سوی پیامبر (ص) مشخّص شده است و علاوه بر آن هر امامی، امام بعدی را مشخّص ساخته است.
اینها از جمله مبانی مهم اعتقاد به اصل امامت است و برای هر مسلمان معتقد به عالمِ غیب و مؤمنِ به خدا و رسالت حضرت خاتمالانبیا (ص) میزان حقّانیت این مبانی، یا با برهان عقلی، یا با آیه قرآنی، یا بهوسیله حدیث قطعی و متواتر است و اغلب این مبانی از هر سه طریق قابل اثبات است.
بر اینکه امامت یک عهد الهی است و خداوند آن را معیّن میکند هم به دلیل عقلی و هم قرآنی و هم به سنّت متواتر، استدلال شده است. علاّمه حلّی در الفین هزار دلیل بر این مسئله اقامه کرده و اساساً این مسئله ریشه در توحید دارد و چون اصل توحید شامل توحید در حاکمیّت و ولایت بر خلق هم میشود:
لَهُ الْحُكْمُ وَلَهُ الْأَمْرُ وَهُوَ السُّلْطَانُ وَهُوَ الْحَاكِمُ وَهُوَ الْوَلِی وَهُوَ الْعَالِمُ بِمَصَالِحِ عِبَادِهِ لاَ أَمْرٌ وَلاَ نَهْی لِأَحَدٍ دُونَهُ؛
«فرمان و دستور از اوست، او پادشاه و فرمانروا و ولیّ امر است، او آگاه به نیازهای شایستهی بندگانش میباشد و برای کسی جز او امر و نهی نیست».
در مسئله لزوم عصمت و اعلمیّت امام نیز دلایل عقلی و قرآنی و روایی زیادی هست ازجمله آنهاست این آیه:
﴿أَفَمَنْ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا یَهِدِّی إِلَّا أَنْ یُهْدَی﴾؛[٦]
«آیا کسی که هدایت بهسوی حقّ میکند برای پیروی شایستهتر است یا آنکس که خود هدایت نمیشود مگر هدایتش کنند».
مرحوم علّامه بر مسئله لزوم عصمت نیز، هزار دلیل اقامه کرده است.
بر این اصل که زمین بدون حجّت و امام باقی نخواهد ماند علاوه بر آیاتی مثل:
﴿وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ﴾؛[٧]
«و برای هر گروهی هدایت کنندهای است».
﴿وَلَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ﴾؛[٨]
«ما آیات قرآن را یکی پس از دیگری برای آنان آوردیم».
﴿یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ اُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ﴾؛[٩]
«- به یاد آورید – روزی را که هر گروهی را با پیشوایشان میخوانیم!».
اخبار متواتری دلالت دارد که ازجمله آنهاست همان خبر معروف «کمیل بن زیاد» از امیرالمؤمنین (ع) که در نهجالبلاغه[١٠] و سایر کتابهای شیعه زیدیه و امامیّه و حتّی کتابهای معتبر اهلسنّت مثل تذکرةالحفاظ[١١] ذکر شده است از اینجا معلوم میشود – که همه بر این مطلب اتّفاق دارند که زمین هرگز از حجّت خالی نخواهد ماند – البتّه فرق نمیکند حجّت ظاهر و آشکار و یا غایب و مستور باشد.
و در صواعقالمحرقه و دیگر کتابهای اهلسنّت از حضرت امام زینالعابدین (ع) کلامی نقل کردهاند که در آن به مسئله خالی نبودن زمین از امامی از اهلبیت (ع) تصریح شده است.[١٢]
بر این اصول حتّی در دعاهای ائمهی اهلبیت (ع) هم تصریح شده است. در این باره تنها به قسمتی از دعای روز عرفه حضرت امام زینالعابدین (ع) اکتفا میکنیم، حضرت در آنجا میفرمایند:
«اَللَّهُمَّ إِنَّكَ أَیدْتَ دِینَكَ فِی كُلِّ أَوَانٍ بِإِمَامٍ أَقَمْتَهُ عَلَماً لِعِبَادِكَ، وَ مَنَاراً فِی بِلَادِكَ بَعْدَ أَنْ وَصَلْتَ حَبْلَهُ بِحَبْلِكَ، وَ جَعَلْتَهُ الذَّرِیعَةَ إِلَى رِضْوَانِكَ، وَ افْتَرَضْتَ طَاعَتَهُ، وَ حَذَّرْتَ مَعْصِیتَهُ، وَ أَمَرْتَ بِامْتِثَالِ أَمْرِهِ، وَ الإِنْتِهَاءِ عِنْدَ نَهْیهِ، وَ أَلَّا یتَقَدَّمَهُ مُتَقَدِّمٌ، وَ لَا یتَأَخَّرَ عَنْهُ مُتَأَخِّرٌ فَهُوَ عِصْمَةُ اللَّائِذِینَ، وَ كَهْفُ الْمُؤْمِنِینَ وَ عُرْوَةُ الْمُتَمَسِّكِینَ، وَ بَهَاءُ الْعَالَمِینَ»؛[١٣]
«بار خدایا! تو دین خود را در هر زمان و روزگاری بهوسیلهی امام و پیشوایی که او را برای – گمراهان – بندگانت علامت – راهنما – و در شهرهایت نشانه – راه حقّ – برپا داشتهای، تأیید و کمک کردهای پس از آن که پیمان – دوستی – آن امام را به پیمان – به دوستی – خود پیوسته، و او را وسیلهی خشنودی خود قرار دادهای، و طاعت و فرمانبری از او را واجب نموده، و از نافرمانی از او برحذر داشتهای، و به فرمانبری از او،و به کار بستن نهی او امر فرمودهای، و به اینکه کسی از او پیشی نگیرد، و از او عقب نماند فرمان دادهای، پس او نگهدار پناهندگان و پناهگاه اهل ایمان و دستاویز چنگزنندگان، و جمال و نیکویی جهانیان است».
هرکس در این بخش از دعا دقّت کند هم دیدگاه شیعهی امامیّه را دربارهی اصل امامت میشناسد و هم میفهمد که این منزلت و شئون از اوّل برای ائمّه (ع) ثابت بوده و کسی چیزی بر آن اضافه ننموده است.
امّا این مسئله که «هرکس بمیرد و امام زمان خود را نشناخته باشد، مثل مردن جاهلیّت مرده است» این هم یک اصلی است که احادیث معتبری به آن تصریح دارند، احادیث متواتر ثقلین و سفینه، همه به این مطلب دلالت دارند.
بر این مطلب – که امامان دوازده نفرند و همه از اهلبیت پیامبرند و یازده نفر آنها از نسل علی و فاطمه (ع) میباشند که اوّل آنها امیرالمؤمنین (ع) است و پس از او امام حسن مجتبی (ع) و پس از او سیّدالشهدا امام حسین (ع) و بعد از او نه نفر از فرزندان او که نهم از آنها دوازدهمین امام حضرت مهدی (ع) است – در احادیث متواتری تصریح شده است.
بنابراین چون این اصول با ادلّه محکمی ثابت شدهاند لذا بزرگانی چون شیخ طوسی، شیخ مفید، ابنبابویه، علامهی مجلسی (قدس سرّه) در مقابل هر کسی که پیش از این بزرگان یا بعد از آنها در این باره سخنی برخلاف گفته یا حدیث نادر و غیرمقبولی را مورد توجه قرار داده است به این اصول تمسّک جسته، حرف وی را ردّ کردهاند، چون سند دلیلهای این اصول به حدّی معتبر است که حتّی میتوان ادّعا کرد که بعد از اصل توحید و نبوّت هیچ اصلی به این اندازه قابل اعتماد نیست.
بااینهمه، هیچ عالم شیعی معتقد نشده است که قیام قائم بعد از مرگ وی تحقّق خواهد یافت و هر کس هم در این زمینه به احتمالات بیاساس معترّض شده است، باتوجهبه مطالب گفته شده چون آنها کاملاً برخلاف واقعیتهای علمی هستند، لذا نباید به آنها اعتنا شود چون ارزش علمی ندارند.
بعد از این مقدّمه و بیان این نکته حیات حضرت و غیبت طولانی ایشان بر اساس این اصول، ثابت شده است، دیگر جایی برای این روایت که میگوید قائم (ع) بعد از رحلت قیام خواهد کرد نمیماند، زیرا این حرف موجب انقطاع رشتهی امامت و خالی ماندن زمین از وجود امام معصوم و ردّ اخبار بسیاری که دلالت بر عمر و غیبت طولانی آن حضرت دارد، خواهد شد.
گذشته از همه این ایرادها، خبر مذکور ازنظر سند غیرمعتبر است و کسی از علما و فقها حتّی در یک مسئله فرعی به مانند این خبر استناد ننموده است؛ زیرا یکی از روایت کنندگان آن «موسی بن سعدان حناط» است که علمای علم رجال او را تضعیف کرده، خبرش را بیاعتبار میدانند.[١٤] او این خبر را از عبدالله بن قاسم حضرمی روایت کرده است که او را «البطل و کذّاب» – پهلوان بسیار دروغگو – لقب دادهاند.[١٥] او هم از ابوسعید خراسانی روایت کرده است که اگر وجود او را مجهول نشماریم برحسب مصادر رجالی، حال او – که راستگو یا دروغگو است – روشن نیست.[١٦]
حال ملاحظه کنید در برابر آن مبانی محکم و صدها حدیث معتبر چگونه میتوان به این خبر – که راویاش قهرمان دروغپردازی است – اعتماد کرد و برطبق آن نظر داد.
امّا وجه به کار بردن لقب قائم برای امام عصر (ع):
قائم یعنی قیامکننده؛ زیرا حضرت در برابر اوضاع سیاسی و انحرافات دینی و اجتماعی قیام خواهد کرد و عالم را بعد از آن که از ظلم و جور پر شده از عدل و داد پر خواهد نمود. بهعلاوه از آن لقب مسئله قیام به شمشیر و مبارزه مسلّحانه نیز استفاده میشود.
بااینحال چون قیام مراتب ضعیف و قوی دارد، از اخبار استفاده میشود که همه امامان قائم به امر بودهاند و بر همه آنها به مناسبت مواضعی که داشتهاند به کار بردن این لقب صحیح و بجا است ولی چون قیام حضرت مهدی (ع) یک قیام جهانی است که همه اوضاع و احوال اجتماعی و فردی و سیاسی و اقتصادی بشر را فرا میگیرد و وعدههای خدا به انبیا و وعدههای انبیا به مردم را تحقّق میبخشد، این لقب بهطور مطلق در حقّ آن حضرت به کار میرود و لذا هر کجا «قائم» بگویند و قرینهای بر اراده شخص دیگر از امامان نباشد از آن، حضرت مهدی (ع) فهمیده میشود.
در حدیثی که شیخ صدوق (رحمه الله) در کتاب کمالالدین از حضرت امام محمد تقی (ع) – امام نهم – روایت کرده است که:
«إِنَّ الْإِمَامَ بَعْدِی إِبْنِی عَلِیٌّ…»؛ «امام بعد از من پسرم علی – حضرت علی النقی (ع) – است که امر او امر من، سخن او سخن من و پیروی از او پیروی از من است و امامت بعد از او در پسرش حسن – امام حسن عسکری (ع) – قرار داده شده است. امر او امر پدرش و گفتهی او گفتهی پدرش و اطاعت از او اطاعت از پدرش میباشد».
راوی میگوید: بعد حضرت ساکت شدند.
من عرض کردم: ای فرزند رسول خدا، پس امام بعد از حسن (ع) کیست؟
حضرت نخست تا حدّ زیادی گریه کردند و سپس فرمودند: «پس از حسن پسر او «القائم بالحقّ المنتظر» است.
گفتم: ای پسر پیامبر، برای چه آن حضرت «قائم» نامیده شده است؟
حضرت فرمودند: «برای اینکه او بعد از آنکه نام و یادش به فراموشی سپرده شود و بیشتر معتقدین به امامت وی از عقیده خود برگردند قیام خواهد کرد».
گفتم: برای چه منتظَر نامیده شده است؟
فرمود: «چون برای او غیبتی است که مدّت آن بسیار طولانی است، بهگونهای که خروج و ظهور او را مؤمنان واقعی انتظار میکشند، ولی اهل شکّ و ریب انکار مینمایند و نفیکنندگان به او استهزا میکنند و کسانی که وقت برای آن معیّن میکنند فراوان میگردند و عجلهکنندگان در آن غیبت، هلاک میشوند ولی مسلمین – اهل تسلیم – نجات مییابند».[١٧]
علّامه مجلسی (رحمه الله) فرمودهاند: مقصود از مردن، که در آن روایت ضعیف آمده بود این است که آن حضرت پس از به فراموشی سپرده شدن نام و یادش قیام خواهد کرد.[١٨]
و شیخ مفید در ارشاد روایتی را از حضرت امام صادق (ع) نقل میکند که در آن میفرماید:
«سُمِّیَ بِالْقائِمِ لِقِیَامِهِ بِالْحَقِّ»؛[١٩]
«قائم نامیده شده است بهخاطر اینکه حقّ را برپا خواهد کرد».
از بعضی اخبار وجه دیگری که استفاده میشود این است که آن حضرت به این لقب از جانب خدا ملقّب شده چون در عوالم قبل از این عالم، آن حضرت قائم بودند و نماز میخواندند.
دربارهی نامگذاری آن حضرت به لقب «المهدی» نیز وجوه مناسبی ذکر شده است و البتّه چنان نیست که «القائم» عنوان اصلی و «المهدی» عنوان فرعی باشد. هر دو لقب است و نامگذاری با هر کدام از آنها علّتی جداگانه دارد، بلکه میتوان گفت چون مفهوم مهدی «مَنْ هَدَاهُ اللهُ» است یعنی کسی که خدا او را هدایت کرده است، بهحسب رتبه باید کسی قائم باشد که خدا او را هدایت کرده باشد.
یعنی قائم باید «مَنْ هَدَاهُ اللهُ» باشد امّا لازم نیست که همیشه «مَنْ هَدَاهُ اللهُ» قائم باشد. امّا اعمال و اصلاحات و حرکت و قیام و نهضتی که از مهدی (ع) صادر میشود، مثل تشکیل حکومت جهانی متوقّف بر قیام و فعلیّت یافتن لقب قائم است.
این القاب به اصلی و فرعی تقسیم نمیشوند و همه از زبان مبارک پیامبر (ص) و ائمّه طاهرین (ع) شنیده شدهاند و قدیم و جدید هم ندارند و هر یک مفهوم خاصّ خود را دارد و هر کدام باتوجهبه جنبه خاصّی به کار رفتهاند، در عبارات گاهی همه این القاب با هم ذکر میشوند و گاهی یکی و زمانی هم یک لقب بر لقب دیگر مقدّم ذکر میشود.
در هر حال اطلاق این القاب بر اساس اوصاف ذاتی و فعلی است که آن حضرت دارای همه آنهاست.
خودآزمایی
١- وجه ملّقب شدن حضرت مهدی(ع) به لقب «قائم» چیست؟ توضیح دهید.
٢- مبانی امامت را در تشیّع که آیات قرآن مجید و احادیث و دلایل عقلی آن را اثبات مینماید را بیان کنید.
٣- چرا جایی برای این روایت که میگوید قائم(ع) بعد از رحلت قیام خواهد کرد نمیماند؟
پینوشتها
١. طوسی، الغیبه، ص۴۲۲.
٢. طوسی، الغیبه، ص۴۲۳.
٣. مامقانی، تنقیحالمقال، ج۱، ص۴۰۳، خوئی، معجم رجالالحدیث، ج۸، ص ۸۱.
٤. نهجالبلاغه، خطبه ۱۵۲، (ج۲، ص ۴۰).
٥. صفار، بصائرالدرجات، ص۵۱۶؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۶، ص۲۳۳.
٦. یونس، ۳۵.
٧. رعد، ۷.
٨. قصص، ۵۱.
٩. اسراء، ۷۱.
١٠. نهجالبلاغه، خطبه ۱۴۷ (ج۴، ص ۳۷).
١١. ذهبی، تذکرةالحفاظ، ج۱، ص۱۲.
١٢. ابنحجر، هیتمی، الصواعقالمحرقه، ص۱۵۲.
١٣. صحیفه سجادیه، ص۲۱۸ (دعای ۴۷).
١٤. نجاشی، رجال، ص۴۰۴، علامه حلی، خلاصةالاقوال، ص۴۰۶؛ خوئی، معجم رجالالحدیث، ج۲۰، ص۵۰-۵۱.
١٥. نجاشی، رجال، ص۲۲۶؛ ابن غضائری، الرجال، ص۷۸، علامه حلی، ایضاحالاشتباه، ص۲۴۱؛ همو، خلاصةالاقوال، ص ۳۷۰؛ خوئی، معجم رجالالحدیث، ج۱۱، ص۳۰۴.
١٦. طوسی، رجال، ص۳۷۰؛ علامه حلی، خلاصةالاقوال، ص۴۲۱؛ اردبیلی، جامعالرواة، ج۲، ص۳۸۸؛ خوئی، معجم رجالالحدیث، ج۲۲، ص۱۸۲.
١٧. صدوق، کمالالدین، ج۲، ص۳۷۸، ب ۳۶، ح ۳؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۵۱، ص۳۰.
١٨. مجلسی، بحارالانوار، ج۵۱، ص۳۰.
١٩. مفید، الارشاد، ج۲، ص۳۸۳.
یک دیدگاه بگذارید