سیر تکاملی جامعه‌ها

شک نیست که در یک نظر ابتدائى، قرائن گواهى مى‌دهد که دنیا به سوى «فاجعه» پیش مى‌رود؛ فاجعه‌اى که زاییده‌ی: «ترک عواطف»؛ «افزایش فاصله‌ی میان جوامع ثروتمند و فقیر»؛ «شدت گرفتن اختلافات و برخوردهاى دولتهاى بزرگ و کوچک»؛ «سیر تصاعدى جنایات»؛ «نابسامانیهاى اخلاقى و روحى و فکرى»؛ و «فراورده‌هاى نامطلوب و پیش بینى نشده زندگى ماشینى» و مانند آن است.
فاجعه‌اى که مقایسه‌ی وضع موجود با گذشته‌ی نزدیک، چهره‌ی آن را مشخّص مى‌سازد؛ و عامل مؤثّرى براى نموّ جوانه‌هاى بدبینى در اعماق فکر خوشبین‌ترین افراد محسوب مى‌گردد.
آگاهان بین المللى مى‌گویند:
تنها حجم بمبهاى هسته‌اى موجود در زرّادخانه‌هاى دولتهاى بزرگ براى نابود ساختن تمام آبادیهاى کره‌ی زمین ـ نه یک بار بلکه هفت بار ـ کافى است!
این سلاحها را با آن هزینه‌هاى سرسام‌آور که با ارقام نجومى قابل بیان است بى جهت نساخته‌اند، بازیچه نیست، براى مصرف در یک جنگ اتمى وحشتناک ساخته شده؛ و پیدا کردن بهانه براى شروع آن، در جهانى که اینهمه برخورد مرزى و تزاحم منافع، و مناطق قابل انفجار وجود دارد کار مشکلى نیست.
در سران بزرگ امروز دنیا نیز «حسّ جاه‌طلبى» و «جنون قدرت» به اندازه‌ی کافى براى شروع چنین جنگى سراغ داریم!
بنابراین، پیش بینى مى‌توان کرد که در آینده‌اى نه چندان دور «فاجعه‌ی بزرگ» روى دهد و احتمالاً بشریّت در یک جنگ وسیع اتمى، یا بر اثر فقر اقتصادى ناشى از انحصارطلبى قدرتهاى بزرگ، یا پایان گرفتن منابع انرژى و یا غیر قابل زیست شدن محیط زیست، از میان برود!
ولى در برابر اینهمه عوامل بدبینى ابتدایى، مطالعات عمیقتر نشان مى‌دهد آینده‌ی درخشانى در پیش است:
این ابرهاى تیره و تار با غرّش تندرهاى وحشت‌انگیز سرانجام کنار خواهد رفت.
این شام سیاه قیرگون را صبح سپید امیدى به دنبال است.
این سرماى سوزان زمستان جهل و فساد و زور گویى و ستم، بهار شکوفان عدالتى در پى دارد.
این اندوه کشنده، این طوفان مرگبار، و این سیل ویرانگر، سرانجام، پایان مى‌گیرد، و اگر خوب بنگریم در افقهاى دور دست نشانه‌هاى ساحل نجات به چشم مى‌خورد!
* * *
نخستین دلیل منطقى براى این موضوع، قانون سیر تکاملى جامعه‌ها است:
از آن روز که انسان خود را شناخته، هیچگاه زندگى یکنواخت نداشته، بلکه با الهام از انگیزه‌ی درونى ـ و شاید نا آگاه ـ کوشش داشته که خود و جامعه‌ی خویش را به پیش براند.
از نظر مسکن، یک روز غارنشین بود و امروز آسمان‌خراش‌هایى ساخته که یک دستگاه آن مى‌تواند جمعیّتى معادل یک شهر کوچک را در خود جاى دهد ـ با تمام وسائل زندگى و همه‌ی امکانات لازم براى مردم یک شهر!
از نظر لباس، یک روز از برگ درختان لباس مى‌دوخت ولى امروز هزاران نوع لباس با هزاران طرح، و هزاران شکل، در اختیار دارد و باز در جستجوى رنگها و طرحها و جنسهاى دگر است.
یک روز غذایش فوق العاده ساده و محدود بود، امّا امروز بقدرى متنوّع و گوناگون شده که تنها ذکر نام آنها نیازمند به یک کتاب بزرگ است.
یک روز مرکبش تنها پایش بود؛ امّا امروز بر سفینه‌هاى فضایى سوار مى‌شود و آسمانها را زیر پا مى‌گذارد و از کرات دیگر دیدن مى‌کند.
از نظر علم و دانش، یک زمان بود که تمام معلومات او در یک صفحه‌ی کاغذ مى‌گنجید ـ گرچه هنوز خط اختراع نشده بود ـ ولى امروز حتّى میلیونها کتاب در رشته‌هاى مختلف بیانگر علوم و دانشهاى او نیست.
آن روز کشف آتش و اختراع جسم مدوّرى به شکل «چرخ»، و حربه‌ی نوک تیزى مانند «خنجر» براى او کشف و اختراع بزرگى محسوب مى‌گشت، و از این که با انداختن یک کنده‌ی درخت روى یک نهر توانسته از روى آن بگذرد بسیار خوشحال بود که پلى ساخته است، امّا امروز صنایع سنگین و اختراعات حیرت انگیزش هر بیننده‌اى را گیج مى‌کند، و سیستم پیچیده مغزهاى الکترونیکى، او را در عالمى از رؤیا فرو مى‌برد.
و عجیب این که به هیچیک از اینها قانع نیست و باز براى وصول به سطحى بالاتر و برتر، تلاش و کوشش مى‌کند، تلاشى پیگیر و خستگى‌ناپذیر.
از مجموع این سخن، نتیجه مى‌گیریم که عشق به تکامل در درون جان آدمى شعله‌اى است جاودانه و خاموش ناشدنى، و در حقیقت یکى از امتیازات بزرگ انسان که او را از حیوانات و جانداران دیگر یعنى جاندارانى که میلیونها سال است درجا مى‌زنند و زندگى ظاهراً یکنواختى دارند جدا مى‌کند، همین موضوع است.
و باز بخوبى مى‌توان نتیجه گرفت که این نهاد بزرگ آرام نخواهد نشست، و همچنان انسان را در مسیر تکاملها به پیش مى‌راند، و نیروهایش را براى غلبه‌ی بر مشکلات و نابسامانیها و ناهنجاریهاى زندگى کنونى بسیج مى‌کند.
به سوى جامعه‌اى پیش مى‌برد که «تکاملهاى اخلاقى» در کنار «تکاملهاى مادّى» قرار گیرد.
به سوى جامعه‌اى که در آن از جنگ و خونریزیهاى ویرانگر و ضدّ تکامل اثرى نباشد.
به سوى جامعه‌ای که تنها «صلح و عدل» حاکم بر مقدّرات انسانها باشد، و روح تجاوزطلبى و استعمار که مهمترین سدّ راه «تکامل مادّى و معنوى» او است، در آن مرده باشد.
ممکن است کسانى بگویند که تکاملهاى گذشته همه در جنبه‌هاى مادّى صورت گرفته، و دلیلى ندارد که سیر تکاملى، معنویات را هم در بر گیرد.
ولى پاسخ این سخن روشن است زیرا:
اوّلاً، در تکاملهاى گذشته بسیارى از اصول معنوى و انسانى را نیز مى‌توان یافت؛ مثلاً، در علوم و دانشهاى بشرى که در پرتو تکامل، پیشروى عظیم کرده است، علوم غیر مادّى هم کم نیست؛ و فى المثل، اعتقاد بشر نخستین درباره‌ی «خدا» که به صورت پرستش قطعات سنگ و چوب و حتّى بتهایى از خرما بود، هیچگونه شباهتى با درک یک دانشمند روشن ضمیر خداشناس یا یک حکیم عارف ربّانى امروز، از این مسئله، ندارد.
ثانیاً، تکامل در همه جا تکامل است؛ و عشقى را که در درون وجود خود نسبت به آن مى‌یابیم هیچ حدّ و مرزى را به رسمیّت نمى‌شناسد و در همه‌ی زمینه‌ها جویاى آن هستیم و در مسیر آن پویا.
از این گذشته، اصول مادّى و معنوى از هم جدا نیستند؛ و فى المثل، روح ستیزه‌جویى و برترى‌طلبى، و تجاوزگرى، به همان اندازه زندگى مادّى انسانها را به هم مى‌ریزد که یک بمب اتمى پر قدرت! بلکه دومى بدون اوّلى به کار نخواهد رفت!
و از این جا مى‌فهمیم که این تکامل در همه‌ی زمینه‌ها ادامه خواهد یافت.
این است که نخستین بارقه‌ی امید براى وصول به آینده‌اى روشن و دنیایى پر از صلح و صفا، و برادرى و برابرى ـ در پرتو «قانون سیر تکاملى جامعه‌ها» در نظرها پدیدار مى‌شود.


هماهنگی با نظام آفرینش

جهان هستى تا آنجا که مى‌دانیم مجموعه‌اى از نظامها است.
وجود قوانین منظّم و عمومى در سرتاسر این جهان دلیل بر یکپارچگى و به هم پیوستگى این نظام است.
مسأله نظم و قانون و حساب در پهنه‌ی آفرینش یکى از اساسى‌ترین مسائل این عالم محسوب مى‌شود.
فى المثل، اگر مى‌بینیم صدها دستگاه مغز الکترونیکى نیرومند دست به دست هم مى‌دهند تا با انجام محاسبات دقیق سفرهاى فضایى، راه را براى مسافران فضا هموار سازند و محاسبات آنها درست از آب در مى‌آید و قایق ماه نشین در محلّ پیش بینى شده در کره‌ی ماه فرود مى‌آید با اینکه کره‌ی ماه و زمین هر دو بسرعت در حرکتند، باید توجّه داشته باشیم که این جریان مدیون نظام دقیق منظومه‌ی شمسى و سیّارات و اقمار آن است؛ زیرا اگر از مسیر ثابت و منظّم خود منحرف مى‌شدند، سرنوشت مسافران فضا دگرگون مى‌گشت و معلوم نبود به کدام نقطه پرتاب می‌شدند.
از جهان بزرگ، وارد عالم کوچک و کوچکتر و بسیار کوچک مى‌شویم، در اینجا ـ مخصوصاً در عالم موجودات زنده ـ نظم مفهوم زنده‌ترى به خود مى‌گیرد و هرج و مرج در آن هیچ محلّى ندارد؛ مثلاً، به هم خوردن تنظیم سلّولهاى مغزى انسان کافى است که سازمان زندگى او را به گونه‌ی غم انگیزى به هم بریزد.
در اخبار جرائد آمده بود که یک جوان دانشجو بر اثر یک تکان شدید مغزى در یک حادثه‌ی رانندگى، تقریباً تمام گذشته‌ی خود را فراموش کرده است؛ در حالى که از جهات دیگر سالم است، برادر و خواهر خود را نمى‌شناسد، و از این که مادرش او را در آغوش مى‌فشارد و مى‌بوسد وحشت مى‌کند، که این زن بیگانه با من چکار دارد!
او را به زادگاهش مى‌برند، به اطاقى که در آن بزرگ شده، به کارهاى دستى و تابلو نقّاشى خودش مى‌نگرد و مى‌گوید این نخستین بار است که چنین اطاق و تابلویى را مشاهده مى‌کند! شاید فکر مى‌کند از کره‌ی دیگرى به این کره قدم گذارده است که همه چیز براى او تازگى دارد.
شاید از میان چند میلیارد سلّول مغز او، تنها چند سلّول ارتباطى که گذشته را با «حال» پیوند مى‌داده، از کار افتاده است، ولى همین به هم خوردن تنظیم جزئى، چه اثر وحشتناکى به بار آورده!
یک اتم را بزرگ مى‌کنیم به شکل منظومه‌ی شمسى در مى‌آید، و اگر فرضاً منظومه‌ی شمسى را کوچک کنیم همچون یک اتم خواهد شد، هر دو نظام واحدى دارند؛ بزرگترین منظومه‌ها، و کوچکترین منظومه‌ها!
آیا در جهانى اینچنین، انسانى که جزئى از این کلّ است مى‌تواند یک وضع استثنائى به خود بگیرد، و به صورت وصله‌ی ناهمرنگى در آید!
آیا جامعه‌ی انسانى مى‌تواند با انتخاب «لانظام»، هرج و مرج، ظلم و ستم، نابسامانى و ناهنجارى، خود را از مسیر رودخانه‌ی عظیم جهان آفرینش که همه در آن با برنامه و نظم پیش مى‌روند کنار بکشد!
آیا مشاهده‌ی وضع عمومى جهان ما را به این فکر نمى‌اندازد که بشریّت نیز خواه ناخواه باید در برابر نظام عالم هستى سر فرود آرد، و قوانین منظّم و عادلانه‌اى را بپذیرد، و به مسیر اصلى باز گردد، و همرنگ این نظام شود!
نظرى به ساختمان دستگاههاى گوناگون و پیچیده‌ی بدن هر انسانى مى‌افکنیم مى‌بینیم همه‌ی آنها تابع قوانین و نظم و حسابى هستند؛ با این حال، چگونه جامعه‌ی بشریّت بدون پیروى از ضوابط و مقرّرات و نظام صحیح و عادلانه مى‌تواند بر قرار بماند!
ما خواهان بقا هستیم و براى آن تلاش مى‌کنیم، منتها هنوز سطح آگاهى اجتماع ما به آن حد نرسیده که بدانیم ادامه‌ی راه کنونى منتهى به فنا و نابودى ما مى‌شود؛ ولى کم کم به عقل مى‌آئیم، و این درک و رشد فکرى براى ما حاصل مى‌گردد.
ما خواهان منافع خویشتن هستیم، ولى هنوز نمى‌دانیم که ادامه‌ی وضع فعلى منافع ما را بر باد مى‌دهد، امّا تدریجاً ارقام و آمار زنده و گویا را ـ مثلاً در مورد مسابقه‌ی تسلیحاتى ـ در برابر چشممان مى‌گذاریم و مى‌بینیم چگونه نیمى از فعّالترین نیروهاى فکرى و جسمانى جوامع جهان، و نیمى از ثروتها و سرمایه‌هاى بزرگ، در این راه، به هدر مى‌رود؛ نه تنها به هدر مى‌رود بلکه در مسیر نابود کردن نیم دوم به کار مى‌افتد!
همزمان با افزایش سطح آگاهى ما، به روشنى مى‌یابیم که باید به نظام عمومى عالم هستى بپیوندیم، و همانطور که واقعاً جزئى از این کل هستیم، عملاً هم چنین باشیم؛ تا بتوانیم به اهداف خود در تمام زمینه‌هاى سازنده برسیم.
نتیجه اینکه: نظام آفرینش دلیل دیگرى بر پذیرش یک نظام صحیح اجتماعى در آینده در جهان انسانیّت خواهد بود.


خودآزمایی

١- کدام عوامل یا خصوصیات سبب‌ساز شروع جنگ می‌شود؟
٢- با توجه به این‌که، تکاملهاى گذشته همه در جنبه‌هاى مادّى صورت گرفته، به چه دلایلی سیر تکاملى معنویات را هم در بر می‌گیرد؟
٣- یکى از اساسى‌ترین مسائل در پهنه‌ی آفرینش کدام است؟

یک دیدگاه بگذارید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.


*