دعا به چه معناست؟ | مزیتهای دعا
بحث کلّی پیرامون دعا:
﴿وَقالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِینَ﴾؛[١]
«و خدای شما فرمود: مرا بخوانید تا دعای شما را مستجاب کنم و آنان که از دعا و عبادت من اعراض و سرکشی کنند، بهزودی با خواری و ذلّت وارد دوزخ شوند».
یکی از بخشهای مهم که با عقیده و تربیت و اخلاق، کمال ارتباط را دارد، دعاست.
«دعا» چنانکه بعضی از محققین فرمودهاند، برحسب لغت به معنای «ندا» است و برحسب عرف و اصطلاح، توجّه به سوی خدا و طلب رحمت از او بهطور فقر و مسکنت و خضوع است، و بر سپاس و ستایش و تسبیح و تنزیه باریتعالی نیز اطلاق میشود؛ زیرا سپاس و ستایش نیز نوعی درخواست و مسئلت عطا و موهبت است، چنانکه روایت شده: از عطا دربارهی معنای قول رسول خدا (ص) در تفسیر این خبر که حضرت فرمود:
«خَیرُ الدُّعاءِ دُعائِی وَدُعاءُ الَْأَنْبِیاءِ مِنْ قَبْلِی، وَهُوَ:
لا إِلهَ إِلَّا اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ، لَهُ الْمُلْکُ وَلَهُ الْحَمْدُ یُحْیِی وَیُمِیتُ وَهُوَ حَیٌّ لا یَمُوتُ بِیَدِهِ الْخَیْرُ وَهُوَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»؛[٢]
«بهترین دعا، دعای من و دعای پیامبران پیش از من است و آن دعای (لا اله الاّ الله – و هو علی کل شیءٍ قدیر) میباشد».
سؤال شد. مقصود سؤالکننده این بود که در این جمله، اگرچه تهلیل و تسبیح و تمجید و تقدیس ذات مقدّس الوهیت است؛ امّا درخواست و مسئلتی نیست و حاجتی در آن عرض نشده است پس چگونه رسول اکرم (ص) برحسب این حدیث شریف، بر آن اطلاق دعا فرموده است؟
إِذا أَثْنی عَلَیْکَ الْمَرْءُ یَوْماً / کَفاهُ مِنْ تَعَرُّضِهِ الثَّناءُ
وقتی مردی بر تو ثنا گفت، مدح و ثنایش، او را از بیان حاجت کفایت مینماید.
آیا ابنجذعان میداند ثناخوان و مدّاح از ثنا و مدح او چه میخواهد و ربّالعالمین پروردگار جهانیان نمیداند که از ثنا و مدح و حمد و سپاس و ستایش چه خواسته شده است؟! پس بهطریق اولی، خدا به مقصود بندهاش از تهلیل وتحمید و تسبیح و دعا آگاه است.[٣]
نیاز به دعا و توجه به عالم غیب و قدرت لایزال و غیرمرئی و ماورای اسباب و مسبّبات ظاهری و مادّی و نیایش و ستایش و تقدیس و تمجید او و مسئلت حاجات از او، یک نیاز اصیل فطری است که در انسان وجود دارد و باید این نیاز برآورده شود.
مسلّم است که در استفاده از این میل فطری، مثل سایر میلهای فطری، چنانکه میتوان راه درست و صحیح را که منتهی به کمال و سیر صعودی و قوّت روح و نشاط و اعتماد به نفس گردد، انتخاب نمود، ممکن است در اثر جهل و اغوائات شیطانی، سقوط در درکات مهلکی را برای انسان پیش آورد، همان طور که غریزه میل به غذا اگر به طور صحیح اعمال نشود، در اثر سوءتغذیه، نه فقط فایده این غریزه حاصل نمیشود؛ بلکه موجب زیان و ضرر و تلف جسم خواهد شد.
دعا روح را زنده و امیدواری و نشاط به کار و عمل را تازه میسازد و شخص را در برابر فشارها و سختیهای روزگار نیرومند نموده و مانع از شکست او میشود.
دعا با تسلیم و رضا به قضای پروردگار منافات ندارد؛ بلکه عین تسلیم به حکم او و منبعث و برگرفته از ایمان به قضاوقدر و وسایل و اسباب و مسبّبات ظاهری و غیرظاهری است که او به حکمت خود مقرر فرموده و با کل این امور، بندگان را بهسوی صلاح و سداد سوق داده و آنها را بین خوف و رجا قرار داده است.
استعانت و کمک خواستن و دعا و توجه به خدا در هنگام ورود مصائب و نزول بلاها، از انسان بیشتر ظاهر میشود و با اشخاصی که در حال آسایش و ناز و نعمت، خدا را به یاد آورند؛ بلکه از اقرار به او خودداری مینمایند؛ ولی وقتی مبتلا شدند و دستشان از همه جا کوتاه شد، رو به درگاه خدا میآورند.
چنانکه در قرآن مجید میفرماید:
﴿وَإِذا أَنْعَمْنا عَلَی الْإِنْسانِ أَعْرَضَ وَنا بِجانِبِهِ وَإِذا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعآء ٍعَرِیضٍ﴾؛[٤]
«ما هرگاه به انسان نعمتی عطا کردیم روی گردانید و دوری جست و هرگاه شرّ و بلایی به او روی آورد، زبان به دعا گشود و اظهار عجز کرد».
دعا سلاح پیامبران است، آنان نیز هنگام سختیها و روبروشدن با جهالتها و آزارهای قوم دعا میکردند و خدا را میخواندند.
یکی از دعاهای مشهور رسول خدا (ص)، دعایی است که اهل تاریخ و حدیث درضمن نقلِ خارج شدن آن حضرت از مکّه به طایف و برخورد با سفاهت و آزار اهل طائف روایت کردهاند.
اجمال حکایت به این صورت است که پس از رحلت حضرت ابوطالب، قریش بر رسول خدا (ص) گستاخ[٥] شدند و آن حضرت را مورد اذیتهایی که در حیات ابوطالب سابقه نداشت، قرار دادند؛ لذا پیغمبر (ص) از مکّه به طائف رفت. در آنجا نیز از رسول خدا (ص) با اذیت و آزار و بدرفتاری استقبال نمودند. در این موقع پیغمبر (ص) خدا را به این دعای نویدبخش که حاکی از روح سرشار و ایمان و امید آن حضرت بود، خواند:
«اَللّهُمَّ إِلَیْکَ أَشْکُو ضَعْفَ قُوَّتِی وَقِلَّةَ حِیلَتِی وَهَوانِی عَلَی النَّاسِ یا أَرْحَمَ الرّاحِمِینَ. أَنْتَ رَبُّ الْمُسْتَضْعَفِینَ وَأَنْتَ رَبِّی إِلی مَنْ تَکِلُنِی؟ إِلی بَعِیدٍ یتَجَهَّمُنِی أَمْ إِلی عَدُوّ مَلَّکْتَهُ أَمْرِی، إِنْ لَمْ یَکُنْ بِکَ عَلَیَّ غَضَبٌ فَلا أُبالِی، وَلکِنْ عافِیَتُکَ هِیَ أَوْسَعُ لِی. أَعُوذُ بِنُورِ وَجْهِکَ الَّذِی أَشْرَقَتْ لَهُ الظُّلُماتُ، وَصَلَحَ عَلَیْها أَمْرُ الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ مِنْ أَنْ تَنْزِلَ (یَنزِل) بِی غَضَبَکَ أَوْ یَحِلَّ عَلَیَّ سَخَطَکَ. لَکَ الْعُتْبی حَتّی تَرْضی، وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلّا بِکَ»؛[٦]
« خدایا بهسوی تو شکایت مینمایم ضعف نیرویم و کمی چارهام و آسان بودنم را بر مردم، ای رحم کنندهترین رحمکنندگان! تو پروردگار مستضعفانی و تو پروردگار منی! مرا به چه کسی وامیگذاری؟ آیا به دوری که با من به درشتی روبرو شود؟ یا به دشمنی که او را مالک امر من گردانی؟ اگر به من خشم نداشته باشی. پس پاک ندارم؛ ولیکن عافیت تو وسعت دارندهتر است از برای من. پناه میبرم به نور وجه تو که تاریکیها به نور آن روشنی یافت و امر دنیا و آخرت بر آن صالح گردید از اینکه غضبت را بر من نازل کنی یا خشمت را بر من وارد نمایی، بهسوی توست عذرخواهی و توبه تا راضی شوی، و حول و قوهای نیست مگر برای تو».
همچنین حضرت سیّدالشهدا امام حسین (ع) روز عاشورا را با کمال ثبات و استقامت؛ بلکه شور و شوق به شهادت، از بزرگترین مصائب جانکاه و شدایدی که تُهَمتنان تاریخ را به تسلیم و خضوع در برابر دشمن وادار سازد، استقبال کرد و دعا فرمود و بامداد آن روز، خدا را به این دعا خواند:
«اَللّهُمَّ أَنْتَ ثِقَتِی فِی کُلِّ کَرْبٍ، وَأَنْتَ رَجآئِی فِی کُلِّ شِدَّة، …کَمْ مِنْ هَمٍّ یَضْعُفُ فِیهِ الْفُؤادُ وَتَقِلُّ فِیهِ الْحِیلَةُ، وَیَخْذُلُ فِیهِ الصَّدِیقُ وَیَشْمَتُ فِیهِ الْعَدُوُّ. أَنْزَلْتُهُ بِکَ وَشَکَوْتُهُ إِلَیْکَ رَغْبَةً مِنِّی إِلَیْکَ عَمَّنْ سِواکَ، فَفَرَّجْتَهُ عَنِّی وَکَشَفْتَهُ فَأَنْتَ وَلِیُّ کُلِّ نِعْمَةٍ وَصاحِبُ کُلِّ حَسَنَةٍ وَمُنْتَهی کُلِّ رَغْبَةٍ»؛[٧]
« خدایا تو در هر اندوه مورد وثوق و اطمینان منی، و در هر شدت امید منی، بسا همّ و اندوهی که دل از آن ضعیف میگردد و چاره در آن اندک میشود و دوست در آن شخص را وامیگذارد و دشمن در آن شماتت مینماید. عرض کردم آن را به تو و شکایت کردم آن را بهسوی تو، برای رغبت من بهسوی تو و صرف میل و توجه من از ماسوای تو، پس آن را از من برطرف کردی و کفایت نمودی. پس تو ولی هر نعمت و صاحب هر حسنه و نیکی و منتهای هر رغبتی».
مزیت دیگر دعا این است که، عین شعور و التفات و توجه به خدای یگانه و صفات جلال و جمال او و التفات دعاکننده به فقر و هویت امکانی و ضعف و نقص ذاتی خود میباشد. و این خود یکی از شریفترین حالات انسان است که خدای خود را که واجبالوجود و خالق و بینیاز و توانا و دانای مطلق است، بشناسد و هویت خودش را که فقر و نیاز و نداشتن و ناتوانی و احتیاج است، نیز بشناسد و زبان حال و مقالش این باشد:
«سَیِّدِی! أَنَا الصَّغِیرُ الَّذِی رَبَّیْتَهُ، وَأَنَا الْجاهِلُ الَّذِی عَلَّمْتَهُ، وَأَنَا الضّآلُّ الَّذِی هَدَیْتَهُ وأَنَا الوَضیعُ الَّذِی رَفَعتَهُ، وأَنَا الخَائِفُ الَّذِی آمنتَةُ، وَالْجائِعُ الَّذِی أَشْبَعْتَهُ وَالعَطْشانُ الَّذِی أَرَوَیتَهُ، وَأَنَا الْعارِ الَّذِی کَسَوْتَهُ، وَأَنَا الْفَقِیرُ الَّذِی أَغْنَیْتَهُ»؛[٨]
«آقای من! من آن صغیر و کوچکم که تو او را پروردی. و من آن جاهلم که تو او را تعلیم دادی. و من آن گمشدهام که تو او را هدایت و راهنمایی کردی. و من آن گرسنهام که تو او را سیر گرداندی. و من آن برهنهام که تو او را پوشاندی. و من آن فقیرم که تو او را بینیاز کردی».
اگر غیر از این دعاها که در قسمت عقاید و اصول دین و اخلاقیات و تعلیم و تربیت است، دست ما از منابع دیگر کوتاه بود همین دعاها برای هدایت انسانیت به سوی خدا و سعادت دنیا و آخرت کافی و کارساز بود.
دعای کمیل، دعای صباح، دعای ابوحمزه ثمالی، دعاهای صحیفه سجادیه و صحیفه علویه و سایر ادعیه که در کتابهای دعا، مثل مصباحالمتهجد شیخ طوسی و المصباح کفعمی و کتابهای سیّد بن طاووس و کتاب دعا در الکافی و بحارالانوار، هرکدام نه فقط کتاب دعاست؛ بلکه کتاب علم و معرفت و اخلاق است.
نمیتوان دقایق عرفانی و نکات ارزنده و سازنده و حقایق بلند و تابناکی را که در این دعاهاست، تشریح نمود. و نمیتوان اوج پرواز روح را در هنگام خواندن این دعاها و توجه به مضمون آنها بیان نمود.
بسیاری از مردم گمان میکنند دعا در همان خواستن حوایج شخصی دنیوی و درخواست آب و نان و پول و خانه و شفای بیمار خلاصه میشود، غافل از آنند که حیوانات هم به زبان حال یا مقال – چنانکه در داستان استسقای سلیمان پیغمبر و دعای مور و انصراف سلیمان از استسقا و اکتفا به دعای مور نقل شده است – این درخواستها و مسئلتها را دارند و چه بسا که خدا از برکت رفع نیاز از آنها، بندگان معصیتکار را نیز مشمول بعضی الطاف خود فرماید.
هرچه انسان بیندیشد و هرچه تصور کند، لذتی و حالی لذیذتر از دعا نخواهد یافت و هیچ چیزی مانند دعا روح را تازه و زنده نگه نمیدارد.
با دعا و بردن نام خدا، انسان وارد کارهای پرمخاطره میشود و خود را از ترس و بیم پاک میسازد و از آن پیروز و موفّق بیرون میآید.
دعا بر صفحه ناامیدیها خط بطلان میکشد و سستیها و خستگیها را زایل میسازد.
در فضیلت دعا همین بس، که در حدیث است:
«الدُّعآءُ مُخُّ الْعِبادَةِ»؛[٩]
«دعا مغز عبادت و پرستش خداست».
یکی از معانی حدیث این است که: عبادت شبیه به بدنی است که مرکب از اعضا و جوارح باشد و دعا به منزله مخ و مغز آن خواهد بود. بنابراین بنده در عین اینکه اسباب ظاهری را فراهم مینماید و آنها را کنار نمیگذارد؛ بلکه آنها را به دقت جمعآوری میکند، همهچیز را از خدا میخواهد و در حصول تمام مراتب و مطالب از خدا یاری میطلبد.
ثروت اسلامی ما و بهخصوص ثروت شیعی، در دعا غنی و سرشار از معارف و اخلاق و موجبات رشد فکری و ترقی و تعالی معنوی است. اگر عبادتی مثل نماز انجام شود و دعا در آن نباشد، مثل پیکر بیمغز و بیمخ میباشد.
و احتمال دارد معنا این باشد که، هر عبادتی بنمایید، مغز آن دعا و خواندن خدا و مسئلت از اوست و چون پیرامون دعا و شرایط استجابت و موانع آن و اوقات و حالات و فرصتهایی که امید و استجابت دعا در آن بیشتر است و اینکه به ثنا و حمد خدا شروع شود و در آغاز و پایان آن صلوات بر محمّد و ال محمّد (ص) فرستاده شود و دعاهای ماهها و ایام و لیالی متبرکه و ایام هفته و صبح و شام و برای قضای حوایج خاص و برنامههای دیگر آن دستورالعملهای آموزنده و معرفتبخش بسیار است و باید تفصیل آن را در کتابهای حدیث و دعا مطالعه نمود.
در اینجا این بخش از سخن را با تقدیم شکر به درگاه خداوند متعال به پایان میرسانیم، فقط به مناسبت و اشارهای که در ابتدای این بیان، به دعای عالیةالمضامین شد که شیخ اجل ابوعمرو عثمان بن سعید، نایب اوّل حضرت صاحبالامر(ع) به ابوعلی محمّد بن همام املا فرمود و امر کرد آن را بخواند و سید بن طاووس (ره) در جمالالاسبوع بعد از ذکر دعاهای وارده بعد از نماز عصر جمعه و صلوات کبیره، آن را ذکر کرده و فرموده است: اگر برای تو عذری باشد از جمیع آنچه ذکر کردیم، پس حذر کن از آنکه خواندن این دعا را مهمل گذاری. پس بهدرستی که ما شناختیم آن را از فضل خداوند – جلّ جلاله – که ما را به آن مخصوص فرموده، پس به آن اعتماد کن. رساله را به این دعا خاتمه میدهیم، امید آنکه مؤمنان و منتظران ظهور موفورالسرور آن قطب زمان و ولی دوران بر آن مداومت نمایند و این بنده گنهکار روسیاه و والدینم را از دعا فراموش نفرمایند.
و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین
«اَللّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَکَ؛ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَکَ لَمْ أَعْرِفْ رَسُولَکَ. اَللّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَکَ؛ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَکَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَکَ. اَللّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ؛ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی. اَللّهُمَّ لا تُمِتْنِی مِیتَةً جاهِلِیَّةً، وَلا تُزِغْ قَلْبِی بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنِی. اَللّهُمَّ فَکَما هَدَیْتَنِی لِوِلایَةِ مَنْ فَرَضْتَ طاعَتَهُ عَلَیَّ مِنْ وُلاةِ أَمْرِکَ بَعْدَ رَسُولِکَ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَآلِهِ، حَتّی والَیْتُ وُلاةَ أَمْرِکَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْحَسَنَ وَالْحُسَیْنَ وَعَلِیّاً وَمُحَمَّداً وَجَعْفَراً وَمُوسی وَعَلِیّاً وَمُحَمَّداً وَعَلِیّاً وَالْحَسَنَ وَالْحُجَّةَ الْقآئِمَ الْمَهْدِیَّ صَلَواتُکَ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ…».[١٠]
خودآزمایی
١- «دعا» برحسب عرف و اصطلاح به چه معناست؟
٢- مزیتهای دعا را بیان کنید.
٣- معانی مختلف حدیث «الدُّعآءُ مُخُّ الْعِبادَةِ» را بیان کنید.
پینوشتها
١. غافر، ۶۰.
٢. مجلسی، بحارالانوار، ج ۸۳، ص۲۵۶؛ مدنی شیرازی، ریاضالسالکین، ج ۱، ص۲۲۵.
٣. مجلسی، بحارالانوار، ج ۸۳، ص۲۵۶؛ مدنی شیرازی، ریاضالسالکین، ج ۱، ص۲۲۵.
٤. فصلت، ۵۱.
٥. ابوطالب شیخ قریش و بسیار معظم و مورد احترام و تجلیل بود، او یگانه حامی پیامبر بود، تا او زنده بود از پیغمبر خدا (ص) حمایت میکرد و مانع از تعرض و اذیت قریش به آن حضرت بود و برخلاف آنچه بعضی وانمود میکنند که اسلام افرادی مثل ابوبکر و عمر موضع مسلمین را در برابر قریش تقویت بخشید، کسی برای این افراد حسابی باز نکرد و یگانه کسی که وجودش سبب خودداری قریش از ایذای پیغمبر (ص) بود، ابوطالب بود، و لذا بعد از وفات ابوطالب، بااینکه این افراد در شمار مسلمین محسوب میشدند، وجودشان کمترین اثری در وضع اذیت قریش از آن حضرت نداشت و قریش در اذیت پیغمبر (ص) به جسارتهایی که در حیات ابوطالب طمع نداشتند، دست یازیدند، حتی اینکه سفیهی از سُفهای قریش خاک بر سر مبارک آن حضرت پاشید.
ابناسحاق میگوید: وقتی این سفیه خاک بر سر مقدّس رسول خدا (ص) ریخت، پیغمبر به خانه برگشت، یکی از دختران آن حضرت برخاست و خاک از سر مقدّس او میشست و میگریست، پیغمبر (ص) به او میفرمود: «گریه مکن دخترم! خدا از پدرت حمایت میکند». میفرمود: «قریش به من چیزی را که مکروه و ناخوشم باشد نرساند، تا زمانی که ابوطالب درگذشت». ر.ک: ابنهشام، السیرةالنبویه، ج ۲، ص ۲۶.
آری ابوطالب اولین حامی و پشتیبان پیغمبر (ص) بود که حتی جان او را بر جان فرزند عزیزش علی (ع) ترجیح میداد و هنگامی که مسلمین در شعب ابیطالب محصور بودند، شبها خوابگاه پیغمبر (ص) را تغییر میداد و فرزند دلبندش علی (ع) را به جای آن حضرت میخوابانید. این ابوطالب است که قصیدهای در مدح پیغمبر (ص) و اعلام حمایت و دفاع از او دارد که مثل ابنکثیر دمشقی در تاریخ خود میگوید: این قصیدهای است بزرگ که جداً رسا و بلیغ است و غیر از کسی که به او نسبت داده شده (یعنی ابوطالب) کسی دیگر توانایی گفتن آن را ندارد. این قصیده از «معلّقات سبع» قویتر و در ادای معنا بلیغتر است. ابنکثیر، البدایة و النهایه، ج ۳، ص ۵۷.
این حقیر اضافه مینمایم: پس از ابوطالب تا زمان ما نیز نظیر این قصیده گفته نشده. بر هرکس که مختصری از تاریخ اسلام را بداند، هرچه مخفی بماند، این مخفی نخواهد ماند که اسلام و تمام مسلمین تا روز قیامت مرهون خدمات و فداکاریهای این ابرمرد تاریخ و بزرگ شخصیت قریش و عرب و فرزند عزیزش بَطَل اسلام و عالم اسلام و نفس رسول و سیفالله المسلول و خلیفةالله و ولیّ او علی بن ابیطالب (ع) است؛ امّا منافقان و ارباب سیاست و حزب بنیامیه و کسانی که پس از پیغمبر (ص) بر جهان اسلام مستولی شدند و نویسندگان و گویندگان مزدور آنها، بهجای قدردانی از این دو تجسم فداکاری و ایمان و آگاهی که در اسلام از آنها سابقهدارتر نیست و عملیات و طاعاتشان بهتر و با ارجتر از طاعات و عبادات تمام امّت است، گفتند: ابوطالب اسلام نپذیرفته از دنیا رفت و فرزندش علی را سالهای سال بر منابری که با فداکاریهای او برپا شده بود، سبّ و ناسزا گفتند و فضایلش را منکر شدند و تا توانستند روایاتی را که در فضیلت آن حضرت است، تضعیف و تأویل نمودند و در مدح دیگران روایات جعل نمودند.
٦. ابنهشام، السیرةالنبویه، ج ۲، ص۲۸۶؛ طبری، تاریخ، ج ۲، ص۸۱؛ مجلسی، بحارالانوار، ج ۱۹، ص۲۲.
٧. طبری، تاریخ، ج ۴، ص۳۲۱؛ مفید، الارشاد، ج ۲، ص۹۶؛ ابنعساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج ۱۴، ص۲۱۷؛ ابناثیر جزری، الکامل فی التاریخ، ج ۴، ص۶۰؛ مجلسی، بحارالانوار، ج ۴۵، ص۴.
٨. طوسی، مصباحالمتهجد، ص۵۸۹؛ ابنطاووس، اقبالالاعمال، ج ۱، ص۱۶۵؛ کفعمی، المصباح، ص۵۹۴؛ مجلسی، بحارالانوار، ج ۹۵، ص۸۷.
٩. طبرانی، الدعاء، ص۲۴؛ قطب راوندی، الدعوات، ص۱۸؛ ابنفهد حلی، عدةالداعی، ص۲۴؛ متقی هندی، کنزالعمال، ص۲، ص۶۲؛ حر عاملی، وسائلالشیعه، ج ۷، ص۲۷ – ۲۸؛ مجلسی، بحارالانوار، ج ۹۰، ص۳۰۰، ۳۰۲.
١٠. ابنطاووس، جمالالاسبوع، ص ۳۱۵-۳۱۹.
یک دیدگاه بگذارید