آیا دین ناقص بوده و به‌وسیله امامان(ع) کامل شده است؟

جمله سوّم:
«اَللّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ؛ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی».
چنان‌که قبلا بیان شد، «حجّت» بر دلیلی که به‌وسیله آن، بر طرف مقابل احتجاج می‌شود و سبب غلبه بر او می‌گردد، اطلاق می‌شود. چنان‌که در تفسیر آیه شریفه:
﴿قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ﴾؛[١]
روایت شده است: روز قیامت خداوند به بنده‌اش می‌گوید: «عَبدی أَکُنْتَ عَالِماً؛ بنده‌ی من آیا عالم بودی؟»، اگر گفت: بله، به او می‌گوید: «أفَلا عَمِلْتَ بِما عَلِمْتَ؟؛ چرا به آنچه می‌دانستی عمل نکردی؟»؛ و اگر بگوید نمی‌دانستم، به او گفته می‌شود: «أفَلا تَعَلَّمْتَ حَتَّی تَعمَل؛ چرا نیاموختی که عمل کنی؟».[٢]
و این حجّت بالغه است، و همچنین به همه مخلوقات از موجودات نامرئی مثل جن و ملائکه و مخلوقاتی که فقط با چشم‌های مسلح به وسایلی مثل میکروسکوپ و تلسکوپ دیده می‌شوند و موجودات کوچک و بزرگی که با چشم دیده می‌شوند، حجّت گفته می‌شود؛ چون اوّلاً به همه آنها و حرکات و نظاماتی که دارند، بر وجود خدا و وجود هدف در خلقت این عالم استدلال می‌شود.
وَللهِ فِی کُلِّ تَحْرِیکِهِ / وَفِی کُلِّ تَسْکِینِهِ شاهِدٌ
وَفِی کُلِّ شَیْءٍ لَهُ آیَةٌ / تَدُلُّ عَلی أَنَّهُ واحِدٌ[٣]
ثانیاً، خدا بر هرکدام از بندگانش که برحسب حکمت لازم باشد، به کل این عالم و اجزای آن احتجاج می‌نماید و به وسیله انسان هم بر خود انسان احتجاج می‌فرماید، چنان‌که در حدیث است:
«اَلصُّورَةُ الْإِنْسانِیَّةُ هِیَ أَکْبَرُ حُجَةِ اللهِ عَلی خَلْقِهِ».[٤]
با این حال، اطلاق حجّت مثل امام، به‌طورمطلق بر ائمه معصومین (ع) در احادیث و روایات و ادعیه و زیارات و کلمات علما و اشعار شعرای شیعه به حدّی شده است که وقتی به‌طورمطلق حجّت و امام گفته می‌شود، ائمه معصومین (ع) از آن به ذهن متبادر می‌گردد و گاه هم از آن اعم از امام و نبی اراده می‌شود، چنان‌که در احادیثی که دلالت دارند بر اینکه زمین خالی از حجت نبوده و خالی از حجت نخواهد ماند، همین معنا مراد است.
مثل این حدیث که ثقةالاسلام کلینی (قدس سره) به سند خود از حضرت امام صادق (ع) روایت نموده است:
«قالَ: ما زالَتِ الْأَرْضُ إِلاّ وَلِلّهِ فِیها الحُجَّةُ یَعْرِفُ الْحَلالَ وَالْحَرامَ وَیَدْعُوا النّاسَ إِلی سَبِیلِ اللهِ»؛[٥]
«زمین هیچ‌گاه نخواهد ماند مگر آنکه در آن از برای خدا حجتی است که حلال و حرام را می‌شناسد و مردم را به‌سوی راه خدا می‌خواند».
و در حدیث دیگر می‌فرماید:
«إِنَّ اللهَ أَجَلُّ وَأَعْظَمُ مِنْ أَنْ یَتْرُکَ الْاَرْضَ بِغَیْرِ إِمامٍ عادِلٍ»؛[٦]
«به تحقیق که خدا جلیل‌تر و عظیم‌تر است از اینکه زمین را بدون امام عادل بگذارد».
و نیز در الکافی از حضرت امیرالمؤمنین (ع) روایت است که فرمود:
«اَللّهُمَّ إِنَّکَ لا تُخْلِی أَرْضَکَ مِنْ حُجَّةٍ لَکَ عَلی خَلْقِکَ»؛[٧]
«خدایا به تحقیق که تو خالی نمی‌گذاری زمینت را از حجتی ازطرف تو بر خلقت».
و نیز از حضرت امام صادق (ع) روایت نموده است که فرمود:
«إِنَّ الْأَرْضَ لا تَخْلُو إِلّا وَفِیها إِمامٌ کَیْما إِنْ زَادَ الْمُؤْمِنُونَ شَیْئاً رَدَّهُمْ، وَإِنْ نَقَصُوا شَیْئاً أَتَمُّوا لَهُمْ»؛[٨]
«به تحقیق که زمین خالی نخواهد ماند مگر آنکه در آن امامی باشد که اگر مؤمنین چیزی را در دین زیاد نمایند ایشان را برگرداند و اگر چیزی را کم کنند، از برای ایشان تمام کند».
و اخبار معتبر در این معنا بسیار است، حتی در این احادیث است که: اگر در روی زمین باقی نماند مگر دو نفر، یکی از آنها حجت و امام بر دیگری خواهد بود.[٩] ازجمله نصوصی که دلالت دارد بر اینکه زمین هیچ زمانی خالی از وجود حجت و امام نیست، این فقره از دعای چهل و هفتم صحیفه‌ی سجادیه است:
«اَللّهُمَّ إِنَّکَ أَیَّدْتَ دِینَکَ فِی کُلِّ أَوانٍ بِإِمامٍ أَقَمْتَهُ عَلَماً لِعِبادِکَ، وَمَناراً فِی بِلادِکَ بَعْدَ أَنْ وَصَلْتَ حَبْلَهُ بِحَبْلِکَ، وَجَعَلْتَهُ الذَّرِیعَةَ إِلی رِضْوانِکَ، وَافْتَرَضْتَ طاعَتَهُ وَحَذَّرْتَ مَعْصِیَتَهُ، وَأَمَرْتَ بِامْتِثالِ أَوامِرِهِ، وَالْإِنْتِهاءِ عِنْدَ نَهْیِهِ، وَأَلّا یَتَقَدَّمَهُ مُتَقَدِّمٌ، وَلا یتَأَخَّرَ عَنْهُ مُتَأَخِّرٌ، فَهُوَ عِصْمَةُ اللّائِذِینَ، وَکَهْفُ الْمُؤْمِنِینَ وَعُرْوَةُ الْمُتَمَسِّکِینَ وَبَهاءُ الْعالَمِینَ»؛[١٠]
«خدایا به تحقیق که تو دین خودت را در هر زمان به امامی تأیید کردی که او را علامتی برای بندگانت برپا و نصب کردی (که گمراه نگردند، و گمشدگان به آن راه یابند) و نشانی باشد در شهرهای تو (تا مردم در هنگام اشتباه حقّ و باطل و کاوش از حقّ به او رجوع نمایند) بعد از آنکه ریسمان او را به ریسمان خودت متصل کردی (یعنی سبب وصول و رسیدن به خودت قرار دادی یا ولایت او را ولایت خودت قرار دادی) و او را وسیله‌ای به‌سوی رضوان و خشنودی خودت قرار دادی. و طاعت او را واجب گردانیدی و از معصیت او تحذیر کردی و به امتثال اوامر او و پذیرفتن نهی او فرمان دادی و اینکه هیچ متقدم و پیشروی بر او تقدم و پیشی نگیرد و هیچ متأخر و عقب‌مانده‌ای از او عقب نماند و متأخر نگردد (یعنی برای احدی نیست که از فرمان او تخلف کند و بر آنچه او امر می‌کند و هدایت می‌نماید، چیزی بیفزاید یا از آن چیزی کم کند). پس او (یعنی امام) مستمسک پناهندگان (یعنی آنها را به سبب هدایت به‌سوی راه راست، از انحراف و افتادن در افراط و تفریط مانع می‌شود) و پناهگاه مؤمنان است (یعنی مؤمنان در حوادث و هنگام بروز شبهه‌ها به او ملتجی می‌شوند) و دستگیره متمسکین است (یعنی هرکس را که به او تمسک بجوید و به او اقتدا بنماید، نجات می‌دهد) و بها و جمال جهانیان است (یعنی نظام عالم و جمال جهان و انتظام امور به وجود او قائم است)».
این فقره دعا که دلالت بر عظمت شأن امام دارد، اگر مقصود از دین در کلمه «دینک» دعوتی باشد که تمام انبیا به آن رسالت داشتند، دلالت بر این دارد که در هر عصر و زمانی، امامی که یا شخص پیغمبر یا وصی و جانشین اوست، از سوی خدا نصب شده است. و اگر مقصود این است که در هر عصر و زمان، دین اسلام به امامی که خلیفه پیغمبر و منصوب از سوی خداست، مؤید می‌باشد.
مخفی نماند از این بیانات و ارشاداتی که در احادیث و ادعیه است، نیاز مردم به وجود امام و حجت در هر عصر و زمان معلوم می‌شود؛ زیرا شرح و بیان نواحی مختلف دین، آن هم دینی مثل دین اسلام و تفسیر مجمل و مفصل و محکم و متشابه و خاص و عام و ناسخ و منسوخ کتاب و سنّت و دقایق مسائل عقاید و احکام، اموری نیست که بر غیربشر مؤید عند‌الله مکشوف باشد. پس باید بین امّت در هر عصر، شخصی باشد که مرجع در تمام امور باشد و قولش حجت و قاطع هرگونه اختلاف و امان از گمراهی و ضلال باشد.
چنان‌که احادیث متواتر مثل حدیث متواتر ثقلین نیز بر این معنا دلالت دارد و حضرت زین‌العابدین (ع) بیانی طولانی دارند که ابن‌حجر هیتمی از آن حضرت نقل می‌نماید و درضمن آن به این نکته لطیف اشاره می‌فرماید که: اگر اهل‌بیت (که پیغمبر (ص) مردم را به آنها ارجاع فرمود) نباشند و هدایت‌ها و ارشادات آنها حجت نباشد، پس هدایت چه کسی و چه مقامی در اختلافاتی که بین امّت در مسائل اسلامی پیدا می‌شود، حجت خواهد بود؟[١١]
به‌طور مثال، در تفسیر قرآن سؤال می‌کنیم که در تفسیر آیات، بین مفسرین اختلاف زیادی است حتی در مثل آیه:
﴿وَاتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّیاطِینُ عَلی مُلْکِ سُلَیْمانَ﴾؛[١٢]
«پیروی کردند آنچه را که شیاطین می‌گفتند».
در سوره بقره، برحسب شمارش، بعضی احتمالاتی که در تفسیر آن داده می‌شود، یک میلیون و دویست و شصت هزار احتمال است. آیا در تعیین آن احتمالی که مصاب و مراد است، اگر قول آنان که عملشان از علم خدا و رسول و معصوم از اشتباه هستند، حجت نباشد، کدام احتمال از یک میلیون و دویست و شصت هزار احتمال را می‌توان ترجیح داد و چگونه بر ترجیحاتی که پشتوانه تأیید شده از جانب خدا و پیغمبر نداشته باشد، می‌توان اعتماد کرد.
ناگفته نماند: یکی از امتیازات بزرگی که مذهب شیعه دارد و برنامه‌های شرع را قابل قبول و خردپسند می‌نماید، همین است که پس از پیغمبر افرادی هستند که دین را برای مردم تعریف کنند و تعریفشان حجت باشد و الاّ هر عاقلی می‌داند که بیان کلیه مسائل دین و شرح و توضیح آنها به‌طور تفصیل در ظرف بیست و سه سال برای پیغمبر اکرم (ص) با آن همه مزاحمات، موانع، درگیری‌ها و اشتغال به غزوات و غیره فراهم نبوده، و اگرچه دین اکمال شده و همه‌چیز تبلیغ شده است؛ امّا شرح و بیان آن بر عهده ائمه (ع) گذارده شده است.
و چه‌بسا احکامی که در تبلیغ آنها به امیرالمؤمنین (ع) اکتفا شده باشد تا آن حضرت و اوصیای بعد از آن بزرگوار به مردم برسانند و ازاین جهت در جریان تاریخی غدیر، آیه «اکمال دین»[١٣] نازل گردید، این اکمال نه به آن جهت بود که همه آنچه باید به مردم ابلاغ گردد و تفصیلات و دقایق آنها ابلاغ شده باشد؛ بلکه به این جهت که شخصی که به هرآنچه بر پیغمبر وحی شده عالم است، به مردم معرفی شود تا همه‌جا کلامش حجت باشد.
اشتباه نشود، مقصود ما از این بیان، این نیست که دین ناقص بوده و به‌وسیله امامان (ع) کامل گردیده است، حاشا و کلاّ؛ بلکه مقصود این است که: تکمیل ابلاغ دین که بر پیغمبر نازل شد، به امر خدا از سوی پیغمبر بر عهده امامان گذارده شد که به مردم برسانند، چنان‌که هر نسلی باید آنچه را که از دین می‌داند، به نسل بعد منتقل سازد و ابلاغ نماید، همان طور که ابلاغ دین به تمام مردم عصرهای آینده و تمام مردم عصر بعثت حضرت خاتم‌الانبیا (ص) میسّر نبود، همین‌طور ابلاغ همه احکام و تفاصیل و مسائلی که مربوط به اختلاف و استفاده از کتاب و سنّت به مرور زمان پیش می‌آید، در همان عصر بعثت میسّر نبود، لذا برحسب حکمت بالغه الهی و قاعده لطف، باید بعد از پیغمبر افرادی باشند که ابلاغ دین و اتمام حجت را کامل کنند و مردم را از تحیّر و سرگردانی نجات بدهند.
و اگر این نظام امامت نبود، دین ناقص و ناتمام بود، لذا با ابلاغ ولایت، دین کامل گردید.
پیغمبر اکرم (ص) در تبلیغ رسالت کوتاهی نفرمود و هرچه را از وحی خدا متحمل شد یا مستقیماً به امّت رسانید – مثل اصول عقاید و معارف و احکام کلی و بسیاری از فروع دین – و یا به علی (ع) ابلاغ کرد، تا او و امامان بعد از او در مناسبات مقتضی و هنگام مراجعه امّت و یا نیاز آنها بیان کرده و شرح و تفسیر نمایند و یکی از معانی اینکه آن بزرگواران خازن علم خدایند همین است، چنان‌که یکی از معانی اینکه حجت خدایند نیز همین است که این بزرگواران مرجع و ملاذ و ملجأ و وسیله و راهنما و روشن‌کننده راه و علامت برای عباد و روشنی‌بخش دیار و بلادند.
عالم جلیل صاحب ریاض‌السالکین (شرح صحیفه‌ی سجادیه) در شرح دعای عرفه بیاناتی دارد که چون متضمن بیان معنای حجت است، اصل فقره‌ای را که متضمن آن است با نقل شرح ایشان به‌طور اجمال و فشرده در اینجا منعکس می‌نماییم.  

خودآزمایی

١- چرا به همه مخلوقات، حجّت گفته می‌شود؟
٢- مقصود از دین در کلمه «دینک» را بیان و معنای هر مورد را مختصری توضیح دهید.
٣- آیا دین ناقص بوده و به‌وسیله امامان(ع) کامل گردیده است؟ پاسخ خود را شرح دهید.  

پی‌نوشت‌ها

  ١. انعام، ۱۴۹. «بگو: دلیل رسا (و قاطع) برای خداست (دلیلی که برای هیچ‌کس بهانه‌ای باقی نمی‌گذارد)».
٢. مفید، الامالی، ص۲۲۸؛ طوسی، الامالی، ص۹؛ فیض کاشانی، تفسیرالصافی، ج ۲، ص۱۶۹؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۲، ص۲۹.
٣. ثعلبی، الکشف و البیان، ج ۱۰، ص۱۶۷؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج ۶، ص۲۵۱؛ طبرسی، مجمع‌البیان، ج ۱۰، ص۳۱۶. «برای خدا در هر حرکت دادنش و در هر سکون آرامش‌بخشیدنش گواهی است؛ پس در هر چیزی برای او نشانه‌ای است که دلالت می‌کند بر اینکه او یگانه است».
٤. فیض کاشانی، تفسیرالصافی، ج ۱، ص۹۲. «صورت انسان و ساختمان وجودش بزرگ‌ترین دلیل برای خلق او و بندگان می‌باشد».
٥. کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۱۷۸.
٦. کلینی، الکافی، ج ۱، ص۱۷۸؛ صدوق، کمال‌الدین، ص۲۲۹؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۲۳، ص۴۲.
٧. کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۱۷۸.
٨. کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۱۷۸.
٩. کلینی، الکافی، ج ۱، ص۱۷۹ – ۱۸۰؛ نعمانی، الغیبه، ص ۱۴۱ – ۱۴۲؛ صدوق، علل‌الشرایع، ج ۱، ص۱۹۷؛ همو، کمال‌الدین، ص۲۰۳، ۲۳۰، ۲۳۳.
١٠. صحیفه سجادیه، دعای۴۷ (ص۲۵۵)؛ ابن‌طاووس، اقبال‌الاعمال، ج ۲، ص۹۲؛ کفعمی، المصباح، ص۶۷۴.
١١. هیتمی، الصواعق‌المحرقه، ص ۱۵۲.
١٢. بقره، ۱۰۲.
١٣. مائده، ۳.

یک دیدگاه بگذارید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.


*