آمادگی‌های عمومی

ما هر قدر خوشبین و امیدوار باشیم باز باید بدانیم رسیدن به مرحله‌اى از تاریخ که در آن:
همه‌ی انسانها زیر یک پرچم گرد آیند، و سلاحهاى وحشتناک از جهان برچیده شود؛
و طبقات به مفهوم استعمارگر و استعمار شونده از میان برود؛
و کشمکشها و بازیهاى خطرناک سیاسى و نظامى ابرقدرتها براى همیشه به دست فراموشى سپرده شود و دنیا از نام چندش آور «ابرقدرت» و کابوس شوم نیروهاى جهنمى آنها رهایى یابد؛
و رقابتهاى ناسالم و ویرانگر اقتصادى جاى خود را به تعاون همگانى انسانها در راه بهتر و پاکتر زیستن دهد؛…
هنوز زود است؛ و آمادگى عمومى لازم دارد.
امّا از آنجا که در عصر اخیر تحوّلها و دگرگونیها به سرعت روى مى‌دهد نباید آن را هم زیاد دور بدانیم همانند یک رؤیا و خواب شیرین.
ولى در هر حال، براى این که دنیا چنان حکومتى را پذیرا گردد چهار نوع آمادگى لازم است:


۱ـ آمادگی فکری و فرهنگی


یعنی سطح افکار مردم جهان آنچنان بالا رود که بدانند مثلاً مسأله‌ی «نژاد» یا «مناطق مختلف جغرافیائى» مسئله‌ی قابل توجّهى در زندگى بشر نیست؛ تفاوت رنگها و زبانها و سرزمینها نمى‌توانند نوع بشر را از هم جدا سازد؛ تعصّبهاى قبیله‌اى و گروهى باید براى همیشه بمیرد؛ فکر مسخره‌آمیز «نژاد برتر» را باید به دور افکند؛ مرزهاى ساختگى با سیمهاى خاردار! و دیوارهایى همچون دیوار باستانى چین! نمى‌تواند انسانها را از هم دور سازد.
بلکه همان گونه که نور آفتاب و نسیم‌هاى روحبخش، و ابرهاى باران زا، و سایر مواهب و نیروهاى جهان طبیعت به این مرزها ابداً توجّهى ندارند و همه روى کره‌ی زمین را دور مى‌زنند و دنیا را عملاً یک کشور مى‌دانند؛ ما انسانها نیز به همین مرحله از رشد فکرى برسیم.
و اگر خوب دقّت کنیم مى‌بینیم این طرز تفکّر در میان آگاهان و روشنفکرهاى جهان در حال تکوین و تکامل است، و روز به روز بر تعداد کسانى که به مسأله‌ی «جهان وطنى» مى‌اندیشند افزوده مى‌شود.
حتّى مسأله‌ی زبان واحد جهانى در محافل مختلف امروز، مورد بحث و گفتگو است.


۲ـ آمادگیهای اجتماعی


مردم جهان باید از ظلم و ستم و نظامات موجود خسته شوند، و تلخى این زندگى مادّى و یک بعدى را احساس کنند، و حتّى از این که ادامه‌ی این راه یک بعدى ممکن است در آینده مشکلات کنونى را حل کند، مأیوس گردند.
مردم جهان باید بفهمند آنچه در قرن ١٨ و ١٩ میلادى درباره‌ی آینده درخشان تمدّن بشرى در پرتو پیشرفتهاى ماشینى به آنها نوید داده مى‌شد، در واقع در باغ سبزى بیش نبود؛ و یا همچون سرابى در یک بیابان سوزان در برابر دیدگان مسافران تشنه کام.
نه تنها صلح و رفاه و امنیّت مردم جهان تأمین نشد، بلکه دامنه‌ی مناقشات و ناامنیهاى مادّى و معنوى گسترش یافت.
نه تنها وضع قوانین بظاهر جالب، ظلم و تبعیض و استعمار و شکافهاى عظیم طبقاتى را از جهان برنچید، بلکه مفاسد پیشین، در مقیاسهاى عظیمتر و اشکال خطرناکتر بروز کرد.
پى بردن به عمق وضع خطرناک کنونى، نخست حالت تفکّر، سپس تردید، و سرانجام یأس از وضع موجود جهان، و آمادگى براى یک انقلاب هه جانبه بر اساس ارزش‌هاى جدید به وجود مى‌آورد.
این چیزى است که تا حاصل نگردد رسیدن به چنان مرحله‌اى ممکن نیست، درست همانند دمل چرکینى که تا نضج نگیرد لحظه‌ی نشتر زدن آن فرا نخواهد رسید.


۳ـ آمادگیهای تکنولوژی و ارتباطی


بر خلاف آنچه بعضى مى‌پندارند که رسیدن به مرحله‌ی تکامل اجتماعى و رسیدن به جهانى آکنده از صلح و عدالت، حتماً همراه با نابودى تکنولوژى جدید امکان‌پذیر است، وجود این صنایع پیشرفته نه تنها مزاحم یک حکومت عادلانه‌ی جهانى نخواهد بود، بلکه شاید بدون آن وصول به چنین هدفى محال است.
براى ایجاد و سپس کنترل یک نظام جهانى، یک سلسله وسایل مافوق مدرن لازم است که با آن بتوان جهان را در مدّت کوتاهى در نوردید و به همه جا سرکشى کرد؛ از همه جا آگاه شد؛ و در صورت نیاز، امکانات لازم را از یک سوى جهان به سوى دیگر برد؛ و پیامها و اطّلاعات و آگاهیهاى مورد نیاز را در کمترین مدت به همه‌ی نقاط دنیا رسانید.
اگر زندگى صنعتى به وضع قدیم بازگردد، و مثلاً براى فرستادن یک پیام از یک سوى جهان به سوى دیگر یک سال وقت لازم باشد، چگونه مى‌توان بر جهان حکومت کرد و عدالت را در همه جا گسترد؟!
اگر براى سرکوب کردن یک فرد یا یک گروه کوچک متجاوز ـ که مسلّماً حتّى در چنان جهانى نیز امکان وجود دارد ـ مدّتها وقت براى مطّلع شدن حکومت و سپس مدّتها وقت براى فرستادن نیروى تأمین کننده عدالت لازم باشد، چگونه مى‌توان حقّ و عدالت و صلح را در سراسر دنیا تأمین کرد؟!
خلاصه، بدون شک چنین حکومتى براى برقرار ساختن نظم و عدالت در سطح جهان نیاز به آن دارد که در آنِ واحد از همه جا آگاه و بر همه جا تسلّط کامل داشته باشد، تا مردم آماده‌ی اصلاح را تربیت و رهبرى کند؛ آگاه سازد؛ زنده و بیدار نگه دارد؛ و چنانچه افرادى ناصالح بخواهند سر برآورند آنها را بر سر جاى خود بنشاند.
آنها که غیر از این فکر مى‌کنند گویا به مفهوم حکومت جهانى نمى‌اندیشند و آن را با حکومت در یک محدوده‌ی کوچک مقایسه مى‌کنند.
اصولاً دنیایى که مى‌خواهد به چنین مرحله‌اى برسد باید آنچنان وسایل آموزش و تربیت در آن وسیع و گسترده و همگانى باشد که قسمت عمده‌ی برنامه‌هاى اصلاحى را با «خود آگاهى» و «خود یارى» مردم پیاده کند، و زنده کردن روح «خودآگاهى» و «خودیارى» عمومى و در سطح جهان، نیازمند به نیرومندترین مراکز فرهنگى و وسایل ارتباط جمعى، و جامعترین کتب و مطبوعات، و مانند آن است، که هیچ کدام از اینها بدون عالیترین و پیشرفته‌ترین وسایل صنعتى ممکن نیست.
آرى! اگر بنا بود همه‌ی کارها با «معجزه» تحقّق پذیرد وجود چنین نظامى بدون وسایل پیشرفته صنعتى قابل تصوّر بود ولى مگر اداره‌ی زندگى مردم جهان با معجزه ممکن است؟
معجزه، استثنائى است منطقى در نظام جارى طبیعت، براى اثبات حقّانیّت یک آیین آسمانى، نه براى اداره‌ی همیشگى نظام جامعه. این کار تنها باید بر محور قوانین طبیعى صورت گیرد.
البتّه در این زمینه باز هم سخن خواهیم گفت.


انتظار


مفهوم انتظار


«انتظار» یا «آینده نگرى» به حالت کسى گفته مى‌شود که از وضع موجود ناراحت است و براى ایجاد وضع بهترى تلاش مى‌کند.
فى المثل، بیمارى که انتظار بهبودى مى‌کشد، یا پدرى که در انتظار بازگشت فرزندش از سفر است، از بیمارى و فراق فرزند ناراحتند و براى وضع بهترى مى‌کوشند.
همچنین تاجرى که از بازار آشفته ناراحت است و در انتظار فرونشستن بحران اقتصادى مى‌باشد این دو حالت را دارد:
«بیگانگى با وضع موجود» و «تلاش براى وضع بهتر».
بنابراین، مسأله‌ی انتظار حکومت حق و عدالت «مهدى» و قیام مصلح جهانى در واقع مرکّب از دو عنصر است؛ عنصر «نفى» و عنصر «اثبات».
عنصر نفى همان بیگانگى با وضع موجود، و عنصر اثبات خواهان وضع بهترى بودن است.


انتظار در اعماق سرشت آدمی


برخلاف گفته‌ی کسانى که فکر مى‌کنند بذر اصلى انتظار ظهور یک مصلح بزرگ را شکستها و ناکامیها و نابسامانیها در سطح افکار مى‌پاشد، عشق به این موضوع مربوط به اعماق وجود آدمى است؛ گاهى به گونه‌ی پررنگ، و گاهى کم رنگ.
به تعبیر دیگر، انسان از دو راه ـ از راه عاطفه، و از راه خرد ـ سر انجام در برابر چنین مسأله‌اى قرار مى‌گیرد و سروش این ظهور را با دو زبان «فطرت و عقل» مى‌شنود.
و به عبارت روشنتر، ایمان به ظهور مصلح جهانى جزئى از «عشق به آگاهى» و «عشق به زیبایى» و «عشق به نیکى» (سه بعد از ابعاد چهارگانه‌ی روح انسان) است که بدون چنان ظهورى این عشقها به ناکامى مى‌گراید و به شکست محکوم مى‌شود.
شاید این سخن نیاز به توضیح بیشترى داشته باشد و آن اینکه مى‌دانیم «عشق به تکامل» شعله‌ی جاویدانى است که سراسر وجود انسان را در برگرفته؛ او مى‌خواهد بیشتر بداند؛ بیشتر از زیباییها ببیند؛ بیشتر از نیکیها بهره ببرد و خلاصه آنچه مایه‌ی پیشرفت و برترى مى‌داند بیشتر فراهم سازد.
هیچگاه پیدایش این انگیزه‌ها را نمى‌توان با عوامل اجتماعى و روانى پیوند داد. گرچه این عوامل در تضعیف یا دامن زدن به آن‌ها سهم مهمّى دارند؛ ولى اصل وجود آنها، جزء بافت روان انسانهاست و جزء ابعاد اصلى روح او؛ به دلیل این که هیچ جامعه و هیچ ملّتى هرگز از این انگیزه‌ها تهى نبوده است.
خلاصه، علاقه‌ی انسان به پیشرفت و تکامل، به دانایى و زیبایى، به نیکى و عدالت، علاقه‌اى است اصیل، همیشگى و جاودانى؛ و انتظار ظهور یک مصلح بزرگ جهانى آخرین نقطه‌ی اوج این علاقه است. (دقّت کنید!)
چگونه ممکن است عشق به تکامل همه جانبه در درون جان انسان باشد و چنان انتظارى نداشته باشد! مگر پیاده شدن تکامل جامعه‌ی انسانى بدون آن امکان‌پذیر است!
بنابراین، کسانى که در زندگى گرفتار شکست و بحرانى نبوده‌اند چنین احساسى را در درون جان خود دارند… این از یکسو.
از سوى دیگر، همانطور که اعضاى پیکر انسان به تکامل و پیشرفت وجود او کمک مى‌کند و عضوى در بدن نمى‌یابیم که مطلقاً نقشى در این حرکت تکاملى نداشته باشد، خصایص روانى انسان نیز چنین‌اند؛ یعنى، هر کدام نقش مؤثّرى در پیشرفت هدفهاى اصیل او دارند.
مثلاً «ترس از عوامل خطرناک» که در هر انسانى وجود دارد سپرى است براى حفظ او در برابر خطر.
«خشم» به هنگامى که انسان منافع خود را در معرض تهدید مى‌بیند وسیله‌اى است براى افزایش قدرت دفاعى و بسیج تمام نیروهاى ذخیره‌ی جسمى و روحى براى نجات منافعش از خطر؛ بنابراین، عشق به تکامل، عشق به صلح و عدالت، نیز وسیله‌اى است براى رسیدن به این هدف بزرگ و به منزله‌ی موتور نیرومندى است که چرخهاى وجود انسان را در این راه به حرکت دائمى وا مى‌دارد؛ و او را براى رسیدن به جهانى مملو از صلح و عدالت کمک مى‌کند.
از سوى دیگر، احساسات و دستگاههایى که در جسم و جان وجود دارد نمى‌تواند هماهنگ با مجموعه‌ی عالم هستى نباشد؛ زیرا همه‌ی جهان هستى یک واحد به هم پیوسته است، و وجود ما نمى‌تواند از بقیه‌ی جهان جدا باشد.
از این به هم پیوستگى بخوبى مى‌توانیم نتیجه‌گیرى کنیم که هر عشق و علاقه‌ی اصیلى در وجود ما هست دلیل بر آن است که «معشوق» و «هدف» آن نیز در جهان وجود دارد و این عشق وسیله‌اى است که ما را به او نزدیک مى‌سازد.
یعنى اگر تشنه مى‌شویم و عشق به آب داریم دلیل بر آن است که «آبى» وجود دارد که دستگاه آفرینش تشنگى آن را در وجود ما قرار داده است.
اگر علاقه‌اى به جنس مخالف داریم دلیل بر وجود جنسى مخالف در بیرون ماست؛ و اگر عشق به زیبایى و دانایى داریم دلیل بر این است که زیباییها و داناییهایى در جهان هستى وجود دارد.
و از اینجا به آسانى نتیجه مى‌گیریم که اگر انسانها انتظار مصلح بزرگى را مى‌کشند که جهان را پر از صلح و عدالت و نیکى و داد کند، دلیل بر آن است که چنان نقطه‌ی اوجى در تکامل جامعه‌ی انسانى امکان‌پذیر و عملى است که عشق و انتظارش در درون جان ماست.
عمومیّت این اعتقاد در همه‌ی مذاهب نیز نشانه‌ی دیگرى بر اصالت و واقعیّت آن است زیرا چیزى که زاییده شرایط خاص و محدودى است نمى‌تواند اینچنین عمومى باشد. تنها مسائل فطرى هستند که از چنین عمومیّتى برخوردارند؛ و اینها همه نشانه‌ی آن است که از زبان عواطف و سرشت آدمى این نغمه در جان او سرداده شده که سرانجام مصلحى بزرگ جهان را زیر پرچم صلح و عدالت قرار خواهد داد.


خودآزمایی


١- چهار نوع آمادگى برای پذیرش حکومت جهانی را نام ببرید.
٢- مفهوم انتظار را بیان کنید.
٣- از به هم پیوستگى احساسات و دستگاههایى که در جسم و جان وجود دارد کدام نتایج حاصل می‌شود؟ 

یک دیدگاه بگذارید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.


*