مسئله بداء و عقیده به رجعت

۲۹) مسئله بداء و حدیث ابی حمزه
روایتی بهوسیله ابیحمزه ثمالی از حضرت امام باقر (ع) نقل شده است که بر طبق آن حضرت امیرالمؤمنین (ع) فرمودهاند پس از سال هفتاد گشایش پیش خواهد آمد، ولی بهسبب شهادت حضرت امام حسین (ع) این مسئله تا سال صدوچهل به تأخیر افتاد و سپس چون شیعیان رازداری نکردند خداوند باز آن را به تأخیر انداخت بهگونهای که وقتی را برای آن در نزد امامان قرار نداد.
توضیح دهید این حدیث با احادیث بسیار دیگر که دلالت دارند فرج موعود بعد از مدّتهای طولانی به دنبال وقوع حوادث و وقایع بزرگ واقع خواهد شد، چگونه قابل تفسیر است؟ و آیا وقوع بدا که از این خبر استفاده میشود موجب این توهّم نمیشود که چیزی بر خدا – العیاذ بالله – پس از آن که معلوم نبوده است، معلوم شده است؟ در هر حال تفسیر صحیح آن چیست؟
پاسخ:
اوّلاً: این خبر از نظر سند ایراد دارد زیرا برحسب کتابهای رجال ابوحمزهی ثمالی از طبقه چهام محدّثین نبوده است وفات او در سال ۱۵۰ قمری واقع شده و حسن بن محبوب که طبق سند، این خبر را از ابیحمزه روایت کرده است از طبقه ششم است که در هفتادوپنج سالگی – در سال ۲۲۴ هجری قمری- درگذشته است. بنابراین حسن بن محبوب در سال وفات ابی حمزه یک سال بیشتر نداشته، با این حال روایت او از ابیحمزه اصلاً امکان ندارد و حتماً شخص دیگری بین او و ابوحمزه واسطه بوده که چون معلوم نیست او چه کسی بوده است، نمیتوانیم این حدیث را معتبر بدانیم و بهعلاوه خبر واحد اگر چه صحیح باشد در اصول اعتقادی نمیتواند حجّت باشد تا چه رسد به آنکه سندش هم مجهول باشد.
ثانیاً: باوجود احادیث بسیار معتبری که همه باصراحت دلالت دارند که ظهور حضرت مهدی (ع) و حکومت عدل صالحان به این زودیها صورت نخواهد گرفت و تا ظهور آن حضرت باید منتظر تحوّلات شگرف و حوادث خطیر در طیّ زمانهای بسیار طولانی بود، با این حال چگونه میتوان به یک خبر واحد مجعول در برابر آنهمه احادیث اعتماد نمود؟ بهعلاوه از حضرت امیرالمؤمنین (ع) خطبهها و روایات زیادی نقل شده است که در آنها هم به طول مدّتی که باید در طیّ آن به انتظار این ظهور بود، اشاره شده است و هم از پیشامدهای بزرگ و امتحانات شدید مؤمنان خبر داده شده است. با وجود این چطور ممکن است گفته شود خبر واحد مجهولی که میگوید آن حضرت وقت ظهور را سال هفتاد معیّن کرده است، صحیح است؟
دیگر اینکه تغییر در تقدیرات الهی امری ممکن است ولی این بدان معنا نیست که خداوند متعال در ابتدا نسبت به امور بیاطّلاع است سپس به آنها علم پیدا میکند. چنین عقیدهای از نظر شیعه باطل است، چون همه شیعیان خدا را از جهل و اینکه امری بر او بعد از خفا آشکار گردد منزّه و مبرّا میدانند. «بدا» به مفهومی که شیعه به آن عقیده دارد یک اصل قرآنی و اسلامی است و بخش مهمی از مسائل الهیّات و همچنین مسائل نبوّت بر آن مبتنی است.
ازجمله آیات مربوطه به «بدا» عبارتند از:
﴿وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَی آمَنُوا وَاتَّقُوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾؛[١]
«و اگر اهل شهرها و آبادیها، ایمان میآوردند و تقوا پیشه میکردند، برکات آسمان و زمین را بر آنها میگشودیم، ولی – آنها حقّ را – تکذیب کردند، ما هم آنان را به کیفر اعمالشان مجازات کردیم».
﴿ظَهَرَ الفَسَادُ فِی البَرِّ وَالْبَحْر بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ﴾؛[٢]
«فساد در خشکی و دریا بهخاطر کارهایی که مردم انجام دادهاند آشکار شده است».
﴿وَقَالَ رَبُّکُمْ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ﴾؛[٣]
«پروردگار شما گفته است مرا بخوانید تا – دعای – شما را بپذیرم».
﴿اِسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کَانَ غَفَّاراً یُرْسِلُ السَّمَاءَ عَلَیْکُمْ مِدْرَاراً﴾؛[٤]
«از پروردگار خویش آمرزش بطلبید که او بسیار آمرزنده است تا بارانهای پربرکت آسمان را پیدرپی بر شما فرستد».
﴿وَوَاعَدْنَا مُوسَی ثَلَثِینَ لَیْلةً وَأَتمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ﴾؛[٥]
«و ما با موسی، سی شب وعده گذاشتیم سپس آن را با ده شب دیگر تکمیل نمودیم».
﴿فَلَوْلَا کَانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَهَا إِیمَانُهَا إِلَّا قَوْمَ یُونُسَ لَمَّا آمَنُوا کَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَی حِینٍ﴾؛[٦]
«چرا هیچیک از شهرها و آبادیها ایمان نیاوردند که – ایمانشان به موقع باشد و- به حالشان مفید افتد مگر قوم یونس هنگامی که آنها ایمان آوردند عذاب رسواکننده را در زندگی دنیا از آنان برطرف ساختیم و تا مدّت معینی – پایان زندگی و اجلشان – آنها را بهرهمند ساختیم».
﴿لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ﴾؛[٧]
«اگر شکرگزاری کنید – نعمت خود را – بر شما خواهم افزود».
﴿وَمَنْ یَتَّقِ اللهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجَاً وَ یَرْزُقُهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ﴾؛[٨]
«و هر کس تقوای الهی پیشه کند خداوند راه نجاتی برای او فراهم میکند و او را از جایی که گمان ندارد روزی میدهد».
﴿ذَلِکَ بِأَنَّ اللهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلی قَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا مَا بِأنْفُسِهِمْ﴾؛[٩]
«این بهخاطر آن است که خداوند هیچ نعمتی را به گروهی داده تغییر نمیدهد، جز آنکه آنها خودشان را تغییر دهند».
بدائی که شیعه ضمن اعتقاد به علم و قدرت مطلق الهی بدان معتقد است، معنایی است که از این قبیل آیات استفاده میشود، مثلاً در آنها گفته میشود: شکر موجب زیاد شدن نعمت از جانب خدا میشود؛ خدا بهواسطهی تقوا فرد پرهیزکار را از سختیها رها میسازد و او را از راهی که گمان نمیبرد روزی میدهد؛ بهوسیلهی دعا حاجتها را برمیآورد؛ بهخاطر توبه و ایمان، عذاب را از افراد دور میسازد و به جهت سوءاستفاده از نعمتها، آنها را از بندگان باز میستاند.
البتّه احادیث فراوانی که ازطریق شیعه و سنّی رسیده است و همینطور حکایات بسیاری که در متون اصیل اسلامی نقل شده است بر این معانی دلالت دارند. اصولاً اگر «بدا» واقعیت نداشته باشد بسیاری از برنامههای دینی مثل دعا، توکّل، توبه، صدقه، صلهی رحم، شکر، استغفار، موعظه، بشارت، انذار و تزکیه توجیهپذیر نخواهند بود. «بدا» یعنی ایمان به تأثیر این امور در حیات انسان.
چه ما بتوانیم با توجه به علم مطلق خدا و احاطهی او به همه امور، «بدا» را تفسیر کنیم یا در فهم سرّ و حقیقت آن درمانیم، بههرحال باید بر طبق مفادّ آیات بسیار قرآن و احادیث متواتر به مسئله «بدا» معتقد باشیم.
چرا که گاهی با اینکه همه علل و زمینههای تحقّق یک امر فراهم میشود، درعین حال علل دیگری باعث سلب تأثیر آنها و در نتیجه مانع وقوع امر مزبور میشوند؛ در چنین شرایطی هم ثبوت و تحقّق آن عوامل، و هم تداوم آنها، و هم موانع تأثیر آنها، همه به تقدیر الهی با نظم و ترتیبی که او مقرّر کرده است، در «امّ الکتاب» محفوظاند. این امور اگرچه به افعال اختیاری بشر هم ارتباط پیدا میکنند به ارادهی خدا و تقدیر او واقع میشوند یعنی نه جبری در کار است و نه تفویضی، بلکه یک حقیقتی ما بین این دو تاست:
«لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِیضَ بَلْ أَمْرٌ بَینَ أَمْرَیْنِ»؛[١٠]
بهعنوان مثال خداوند مقدّر فرموده است که آتش بسوزاند و یا هر مخلوقی در مسیر خاصّ خود رشد پیدا کند، ولی اگر مانعی پیش آمد آن امر تحقّق نمییابد. البتّه باید توجه داشت که موجبات اثبات حوادث در شرایط وجود موانع تحقّق آنها در مواردی مادّی، «بدا» خوانده نمیشود. تنها در مواردی که اموری نظیر صدقه و صله رحم و دعا در پیدایش و یا عدم پیدایش امری دخالت داشته باشند بهگونهای که بشر وجود یا عدم آن را از نظر علل ظاهری قطعی بداند، در این موارد خلاف آن را «بدا» میگویند. در حالی که به ظاهر این مورد دوم با اوّل چندان فرقی ندارد جز اینکه موضوع محو و اثبات در مسئله اوّل در امور محسوس است و برای بیشتر یا همه افراد قابل درک میباشد. ولی در مسئله دوم در امور غیر محسوس است، لذا بیشتر یا اغلب افراد از درک آن عاجزند، نوع دوم بر وجود و تأثیر عالم غیب و وجود خدا بیشتر دلالت میکند، هرچند همه امور از اوست.
خلاصهی مفهوم «بدا» همان مفهومی است که از این آیه قرآن که درضمن آن خدای متعال عقیدهی باطل یهود را ردّ میفرماید، بهخوبی استفاده میشود:
﴿وَقَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشَاءُ ﴾؛[١١]
«و یهود گفتند: دست خدا – با زنجیر – بسته است. دستهایشان بسته باد! و بهخاطر این سخن، از رحمت – الهی – دور شوند! بلکه هر دو دستِ – قدرتِ – او، گشاده است، هرگونه بخواهد میبخشد!».
پس «بدا» به معنای صحیح آن، نفی این اعتقاد نادرست یهود است که میگوید: دست خدا از تصرّف در امور بسته است؛ بهعبارت دیگر «بدا» معنایش باز بودن دست خدا و محدود نبودن قدرت مطلق اوست، بدون اینکه این امر با علم مطلق او منافات داشته باشد.
یا به تعبیر دیگر، حقیقت «بدا» به معنای صحیح آن بهگونهای که هم با علم مطلق خدا هماهنگی داشته باشد، هم با منزّه بودن ذات باری از هرگونه جهل مطابقت نماید و هم موافق با نظر نادرست یهود و سایر منکران مسئله «بدا» که قدرت حقّ را محدود میدانند، نباشد، باید به این نحو توصیف شود که برطبق مقدّرات الهی اشیای هریک دارای آثار خاصّی میباشند که کارها بر طبق آن آثار، به مقتضای قضای الهی وجود پیدا میکنند.
بهعبارت دیگر، تقدیر الهی این است که مثلاً آتش خاصّیت سوزندان داشته باشد، ولی فعلیت این خاصیّت – تحقّق آن – به قضای الهی است و از طرف دیگر یک سلسله اسباب غیبی مانند توکّل و صدقه و دعا – که امور غیرعادی مادّیاند – داریم که هر کدام اثر خاصّی دارند. در مرحله عمل هریک از آن علل مادّی و معنوی – ظاهری و غیبی – که قویتر باشد در تحقّق امور مؤثّر واقع میشود و مقتضای آن وجود پیدا میکند؛ مثلاً در بسیاری از موارد علیرغم وجود موانع صلهی رحم که بهعنوان یک عامل طول عمر مقدّر شده است بر همه عوامل دیگر پیروز میشود و در نتیجه عمر فرد طولانی میگردد؛ لذا در روایت وارد شده است:
«صِلَةُ الرَّحِمِ تَزِیدُ فِی الْعُمْرِوَتَدْفَعُ مَیتَةَ السُّوءِ»؛[١٢]
«صلهی رحم عمر را طولانی، و مرگ بد و سخت را دور میکند».
خلاصه حقیقت «بدا» این است که اسباب و مقتضیات منحصر در اسباب مادّی نیست، بلکه در کنار اسباب مادّی یک سلسله اسباب غیر مادّی نیز بر حسب تقدیر الهی در کارند.
بر این اساس باید هم به اسباب غیبی ایمان داشت و هم به اراده الهی و اینکه ﴿کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأنٍ﴾[١٣] و استمرار تدبیر و تصرّف او در رزق و شفا و هدایت و… بدون خواست خداوند تأثیر ندارد، هر چند ما نتوانیم تفصیلات این شئون الهی و ارتباط آنها را با یکدیگر درک کنیم.
ممکن است مراد از محو در «بدا»، محو این تقدیرات به تقدیرات دیگر باشد. مثل محو اثر بیماری و شفا به دوا یا دعا که به خواست خدا انجام میگیرد. همان تقدیر و تأثیر بیماری نیز به مشیّت الهی است، همانگونه که در اسباب و مسبّبات مادّی و ظاهری میبینیم که فلان عامل از سقوط انسان در دریا یا از بلندی یا وقوع یک حادثه و تصادف مانع شد. گاهی هم این تحول با تأثیر اسباب غیبی محو یا اثبات میشود.
ممکن است مراد این باشد که تقدیرات حتمی نیستند تنها بهواسطهی خواست خداوند است که این تقدیرات محو یا اثبات میشوند و بدون آن هیچ تقدیری به نتیجه نمیرسد و مراد از «وَعِنْدَهُ اُمّ الْکِتَابِ» هم این است که همهی روابط و تقدیرات در امّالکتاب است یا اینکه آنچه تحقّق میپذیرد خلاف آن وجود پیدا نمیکند همه در اُمّ الکتاب است.
در هر صورت، «بدا» یک معنای معقول و منطقی دارد و چنان نیست که گفته شود به معنی ظهور امر مخفی و مجهول بر خداست. مقصود از بیان مسئله «بدا» به هریک از تفاسیری که بیان شد این است که بشر ازطریق درک این واقعیات توجهش نسبت به خدا بیشتر شود و در هیچ حالی خدا را فراموش ننماید، در همه امور تکیه و اعتمادش تنها به اسباب ظاهری و عادی نباشد و با فراهم شدن آن اسباب باز هم خود را به عنایت فعلی خدا محتاج بداند و اگر اسباب مادّی را فراهم ندید، باز هم ناامید نشود چه بسا خداوند از طرق دیگر زمینه فعل را فراهم کند.
خلاصه مثل یهود، خدا را دستبسته نداند و به این حقیقت بزرگ توحیدی معتقد باشد که:
﴿قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِی الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِیدِكَ الْخَیرُ إِنَّكَ عَلَی كُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ﴾؛[١٤]
«بگو: بارالها! مالک حکومتها تویی؛ به هرکس بخواهی، حکومت میبخشی؛ و از هرکس بخواهی، حکومت را میگیری؛ هرکس را بخواهی، عزّت میدهی؛ و هر که را بخواهی خوار میکنی. تمام خوبیها به دست توست؛ تو بر هر چیزی قادری».
اصولاً بدون چنین اعتقادی تربیت انسان و سیر او در عوالم معرفت و ترقّی واقعی و عروج به مقامات ملکوتی میسّر نخواهد بود و این واقعیتی است که در فطرت انسان هم زمینه دارد و حتّی اگر با زبان هم مسئله «بدا» را منکر شود به کمک وجدان خود به آن اعتراف میکند، لذا در پیشامدهای خطرناک خدا را برای دفع آنها فرا میخواند و به اسمای حُسنای او مثل الرّزّاق و الشّافی و الکافی و الحافظ و… که همه با اعتقاد به مسئله «بدا» مفهوم پیدا میکنند، متوسّل میشود.
و چنانکه در قرآن کریم میفرماید:
﴿قُلْ أَرَأَیتَكُمْ إِنْ أَتَاكُمْ عَذَابُ اللهِ أَوْ أَتَتْكُمْ السَّاعَةُ أَغَیرَ اللهِ تَدْعُونَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِینَ * بَلْ إِیَّاهُ تَدْعُونَ﴾؛[١٥]
«بگو: به من خبر دهید اگر عذاب پروردگار به سراغ شما آید، یا رستاخیز برپا شود، آیا – برای حلّ مشکلات خود – غیر خدا را میخوانید اگر راست میگویید؟ – نَه – بلکه تنها او را میخوانید».
بر اساس این اهمیتی که اعتقاد به بداء در پرستش خدا و توجه به او دارد، در روایات شیعه وارد شده است:
«مَا عُبِدَ اللهُ بِشَیْءٍ مِثْلِ الْبَدَاءِ»؛[١٦]
«خداوند به چیزی نظیر اعتقاد به بداء مورد پرستش واقع نشده است».
خلاصهی بحث این است که مسئله «بدا» به هر تفسیری معنی شود با علم مطلق الهی منافات ندارد. یعنی او همانطور که «بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ» است « بِکُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» است.
در مسئله بداء دو شبهه مطرح شده است:
شبهه اوّل: از طرف قائلین به جبر است که میگویند وقتی علم خدا به چیزی تعلّق گرفت تخلّف علم از معلوم ناممکن است. بنابراین اگر مفادّ ﴿کُلِّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ﴾[١٧] این باشد که هر روز و در هر آن به هرچه علم او تعلّق پیدا کند آن واقع میشود، بنابراین خلق میکند و روزی میدهد و منع میکند، همهی افعال از اوست، خارج از محدودهی علم او چیزی تحقّق نمییابد، و بلکه خارج از این محدوده صدور فعلی جایز و ممکن نخواهد بود. چنانکه تحقّق افعالی که علم او به صدور آنها تعلّق گرفته است واجب خواهد بود. زیرا صادر نشدن آن افعال مستلزم جهل او خواهد بود، در حالی که ذات باری از همهی انواع جهل و یا عیب و نقص منزّه است. از اینجا شبهه مجبور بودن خدا و حتّی بندگان خدا را مطرح میکنند.
البتّه این شبهه از طریق مراجعه به وجدان مردود میشود، چرا که هرکس بهگونهای روش و آشکار در کارها خود را مختار میبیند و این در واقع یک نوع شبهه در بدیهیّات است، مثل این است که کسی در سوزاندن آتش یا گرم کردن آن تردید کند.
پاسخ دیگر از این شبهه آن است که اوّلاً: این شبهه به فرض که وارد باشد مسئله «بدا» و محو و اثبات را ردّ نمیکند، زیرا با اعتقاد به جبر و عدم اختیار، محو و اثبات هم که ازجمله افعال الهی است در نهایت امر مانند سایر افعال به جبر یا اختیار واقع میشود.
بهعبارت دیگر، قائل به جبر با این شبهه نمیتواند محو و اثبات را نفی نماید، فقط میتواند بگوید محو و اثبات که هر دو از افعال الهی است حتمیالصّدور است.
ثانیاً: جواب صحیح اصل شبهه این است که محو و اثبات هر دو از افعال اختیاری الهی است و مثل سایر افعال از او با اختیار صادر میشوند و «علم خدا به صدور آن به اختیار» نمیتواند منافاتی با اختیاری بودن آن داشته باشد؛ زیرا مفهومش لزوم تأثیر علم در معلوم است و این محال است و همینطور نسبت به افعال بندگان نیز خدا عالم به صدور اختیاری آنها از بندگان است و چنین علمی اختیار بنده را نفی نمیکند و گویا حکیم و محقّق طوسی آنجا که در پاسخ به خیّام فرموده است:
علم ازلی علّت عصیان گفتن / نزد عقلا ز غایت جهل بود
به این جواب اشاره دارد که علم به وقوع و صدور افعال از افراد مختار به اختیاری بودن آنها آسیبی نمیرساند.
شبهه دوم: این است که اختیار انبیا و اولیا از امور غیبی آینده بهخصوص اخبار حضرت رسول خدا (ص) و ائمّهی طاهرین(ع) با امکان «بدا» در آنها چگونه قابل تفسیر و توجیه است، یعنی آنان چگونه از این همه وقایع بدون ملاحظه اینکه شاید در خبری که میدهند، «بدا» واقع شود بهطور جزم خبر دادهاند؟
جواب: امکان وقوع «بدا» و وقوع آن در بعضی موارد، به معنای وقوع آن در همهی موارد نیست. بنابراین خبر غیبی آن بزرگواران – که علمشان از علم خدا و تعلیم و الهام او نشئت میگیرد – به واقع نشدن «بدا» دلالت دارد و با امکان وقوع «بدا» منافاتی ندارد.
اگر شبهه اینگونه طرح شود که برحسب بعضی از روایات در مواردی خبرهای انبیا و ائمّه (ع) وقوع نیافته و علّت آن را وقوع «بدا» یا اموری دیگر ذکر کردهاند و این امر مستلزم اخبار از خلاف واقع و متّهم شدن به کذب و موجب وهن مقام نبوّت و ولایت میشود.
بهعلاوه شخص نبیّ یا ولیّ که از آن خبر میدهد یا عالم به وقوع «بدا» است یا عالم نیست. در صورت اوّلی بدیهی است خبر از وقوع امری که واقع نمیشود با علم خبردهنده از وقوع نیافتن آن کذب است و مقام انبیا منزّه از آن است.
در صورت دوم نیز با احتمال وقوع «بدا» خبر جزمی از امری که وقوع یافتن یا نیافتن آن به سبب احتمال «بدا» محتمل است اگر کذب نباشد برای صاحب مقام نبوّت و امامت چندان موجّه نیست.
پاسخ: اوّلاً: برحسب اخبار معتبر آنچه خداوند از علوم و آگاهی به امور غیبی به نبیّ و ولیّ عطا میکند و آنها را مأمور اِخبار از آنها مینماید از امور حتمیه است که «بدا» در آنها نیست. مثلاً در خبر پیامبر (ص) از قتل عمّار به دست گروه ستمگر یا خبر آن حضرت از شهادت حضرت امیرالمؤمنین (ع) و شهادت حضرت سیدالشهدا (ع) و سایر مصیبتها که بر اهلبیت (ع) وارد میشود، و یا اینکه حضرت فاطمه زهرا (س) از اهلبیت اوّلین کسی خواهد بود که به آن حضرت خواهد پیوست، و اینکه دین اسلام عالمگیر میشود، و حضرت مهدی (ع) در آخرالزّمان ظهور مینماید و بیان صفات و خصایص او و دهها خبر مسلّم دیگر و همینطور است خبرهای غیبی حضرت امیرالمؤمنین (ع) که بسیاری از آنها را اهلسنّت هم روایت کردهاند و خبرهای سایر ائمّه (ع) از امور غیبی که این خبرها «بدا» پذیر نیستند و بهعبارت صحیحتر در این وقایع «بدا» واقع نخواهد شد وگرنه آن بزرگواران از آن خبر نمیدادند.
اخباری که از وجود «بدا» در خبرهای غیبی ایشان سخن گفته است یا بسیار نادر است یا ضعف سند دارند و یا دلالت آنها کامل نیست. به عنوان مثال همین روایت ابیحمزه که بحث آن گذشت.
اگر روایت صحیح هم در این زمینه باشد آن خبر عمرو بن حمق از حضرت امیرالمؤمنین (ع) است که میگوید: به حضور امیرالمؤمنین (ع) در وقتی که ضربت خورده بود شرفیاب شدم، حضرت فرمودند: ای عمرو، من از شما جدا خواهم شد… تا سال هفتاد بلاهایی واقع خواهد شد – سه بار این جمله را تکرار فرمودند -.
من عرض کردم یا امیرالمؤمنین فرمودید تا سال هفتاد بلاهایی پیش خواهد آمد، آیا بعد از هفتاد گشایش هست؟
فرمودند: بلی ای عمرو، بعد از هر بلایی آسانی و گشایشی است.
﴿یَمْحُوا اللهُ مَا یَشَاءُ وَیُثْبِتُ وَعِنْدَهُ اُمُّ الْکِتَابِ﴾؛[١٨]و[١٩]
«خداوند هرچه را بخواهد محو، و هرچه را بخواهد اثبات میکند و امّالکتاب نزد او است».
این روایت خبر از ظهور و قیام امام زمان (ع) نمیدهد بلکه خبر از یک سنّت الهی میدهد که:
﴿إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً﴾؛
«مسلّماً با هر سختی آسانی است».[٢٠]
بااینحال این نکته را هم متذکّر میشود که وقوع این گشایش در صورتی خواهد بود که «بدا» پیش نیاید بهعلاوه حضرت با قرائت آیه:
﴿وَیَمْحُوا اللهُ مَا یَشَاءُ وَیُثْبِتُ وَعِنْدَهُ اُمُّ الْکِتَابِ﴾؛[٢١]
در حقیقت میخواهند بفرمایند این امر صد در صد حتمی نیست چه بسا «بدا» حاصل شود و مانع از فراهم شدن زمینه آن گردد.[٢٢]
۳۰) عقیده به رجعت در ارتباط با اعتقاد به مهدویّت
برحسب احادیث بسیاری در آخرالزّمان جمعی از اموات از ائمّه (ع) و غیر ایشان به دنیا باز خواهند گشت. آیا اعتقاد به غیبت حضرت مهدی (ع) و ظهور آن حضرت با اعتقاد به رجعت هماهنگی دارد؟ بهعبارت دیگر آیا اصل اعتقاد به غیبت و ظهور، رجعت و سایر وقایعی را که قبل از قیام قیامت واقع میشوند شامل میشود یا این یک عقیده مستقلّ و جدای از رجعت است؟
پاسخ:
عقیده به ظهور مهدی و منجی از اهلبیت و فرزندان فاطمه (س) یک اعتقاد عمومی و اجتماعی مسلمین است و اختصاص به شیعه ندارد، اگرچه شیعه شخص او را نیز ازنظر حسب و نسب معرّفی میکند، ولی اصل این عقیده یک اعتقاد همگانی است که در ادیان گذشته در تورات و زبور نیز به آن بشارت داده شده است و اصلی است که برحسب اصول مذهب شیعه اثنیعشریه، ایمان بدون آن کامل نمیگردد و قبولی اعمال مشروط به قبول آن است و کسی که بمیرد و به این مسئله ایمان نداشته باشد و یا حضرت مهدی (ع) را به امامت نشناخته باشد به حکم:
«مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیْتَةً جَاهِلِیَّةً»؛[٢٣]
به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است، این باور از جهت تأثیر و اهمیت در این حدّ است.
اعتقاد به مسئله رجعت هم گرچه ریشه در قرآن و روایات دارد ولی اینطور نیست که مسئله غیبت و مهدویّت بدون آن مطرح نباشد. بنابراین اصل امامت و مسئله مهدویّت بدون مسئله رجعت هم در کتابها مورد بحث قرار گرفته است.
بااینهمه لازم به تذکّر است که اصل مسئلهی رجعت و بازگشت اموات یک مسئلهی اسلامی است و وقوع آن در زمانهای گذشته برحسب آیات متعدّد قرآن مجید ثابت است، وقتی اینطور شد به دلیل اینکه در گذشته نظیر داشته است امکان وقوع مجدّد آن در آخرالزّمان نمیتواند مورد انکار باشد.
زمانی که در امم گذشته رجوع اموات اتّفاق افتاده و برطبق یک خبر مشهور در بین اهلسنّت:
«لَتَسْلُکُنَّ سُبُلَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ حَذْوَا النَّعْلِ بِالنَّعْلِ وَالْقُذَّةِ بِالْقُذَّةِ حَتَی لَوْ أَنَّ أَحَدَهُمْ دَخَلَ جُحْرَ ضَبٍّ لَدَخَلْتُمُوهُ»؛[٢٤]
آنها باید وقوع آن را در این امّت نیز جایز بدانند.
بنابراین نفی امکان و وقوع آن از طرف غیر شیعه برطبق مضمون این روایت صحیح نیست.
در خاتمه – با صرفنظر از آیاتی که وقوع رجعت را در امم گذشته خبر دادهاند – برای تیمّن و تبرّک آیهای را که شاهد بر وقوع رجعت در این امّت است یادآور میشویم:
﴿وَیَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ اُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ یُکَذِّبُ بِآیَاتِنَا فَهُمْ یُوزِعُونَ﴾؛[٢٥]
«(به خاطر آور) روزی را که ما از هر امّتی، گروهی را از کسانی که آیات ما را تکذیب میکردند محشور میکنیم؛ و آنها را نگه میداریم تا به یکدیگر ملحق شوند!».
این آیه دلالت بر روزی دارد که در آن از هر امّتی گروهی از کسانی که تکذیب آیات الهی را کردهاند محشور میشوند که طبعاً این روز غیر از روز قیامت است.
وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ
وَآخِرُ دَعْوَانَا أَنِ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ
خودآزمایی
١- خلاصهی مفهوم «بدا» را بیان کنید.
٢- آیا زمانی که علم خدا به چیزی تعلّق گرفت، تخلّف علم از معلوم ناممکن است؟ دلایل خود را بیان کنید.
٣- اختیار انبیا و اولیا از امور غیبی آینده بهخصوص اخبار حضرت رسول خدا(ص) و ائمّهی طاهرین(ع) با امکان «بدا» در آنها چگونه قابل تفسیر و توجیه است؟
پینوشتها
١. اعراف، ۹۶.
٢. سوره، ۴۱.
٣. غافر، ۶۰.
٤. نوح، ۱۰-۱۱.
٥. اعراف، ۱۴۲.
٦. یونس، ۹۸.
٧. ابراهیم، ۷.
٨. طلاق، ۲-۳.
٩. انفال، ۵۳.
١٠. کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۶۰؛ صدوق، التوحید، ص۲۰۶؛ همو، الاعتقادات، ص۲۹؛ فتال، نیشابوری، روضةالواعظین، ص۳۸؛ ابنفهد حلّی، عدةالداعی، ص۳۰۵؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۱، ص۲۳۹-۲۴۰؛ ج۴، ص۱۹۷.
١١. مائده، ۶۴.
١٢. حلوانی، نزهةالناظر، ص۱۳؛ دیلمی، اعلامالدین، ص۲۹۴؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۷۴، ص۱۷۲.
١٣. الرحمن، ۲۹. «و او هر روز در کاری است».
١٤. آل عمران، ۲۶.
١٥. انعام، ۴۰-۴۱.
١٦. کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۴۶؛ صدوق، التوحید، ص۳۳۲؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۴، ص۱۰۷؛ حویزی، نورالثقلین، ج۲، ص۵۱۶.
١٧. الرحمن، ۲۹. «و او هر روز در کاری است».
١٨. رعد، ۳۹.
١٩. ابوحمزه ثمالی، تفسیر، ص۲۱۸-۲۱۹؛ عیاشی، تفسیر، ج۲، ص۲۱۷؛ قطب راوندی، الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۱۷۸؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۴، ص۱۱۹-۱۲۰؛ ج۴۲، ص۳۲۳.
٢٠. شرح، ۶.
٢١. رعد، ۳۹.
٢٢. برای اطّلاع بیشتر به کتاب سرّ البداء، تألیف نگارنده و کتابهای بسیار دیگر که محقّقان بزرگ در این موضوع نوشتهاند مراجعه فرمایید.
٢٣. صدوق، کمالالدین، ص۴۰۹؛ خزاز قمی، کفایةالاثر، ص۲۹۶؛ طوسی، رسائلالعشر، ص۳۱۷؛ ابنحمزه طوسی، الثاقب فیالمناقب، ص۴۹۵؛ محدّث نوری، کشفالاستار، ص۷۸-۷۹.
٢٤. مغربی، دعائمالاسلام، ج۱، ص۱؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۲۱، ص۲۵۷.
٢٥. نمل، ۸۳.
یک دیدگاه بگذارید