آیا مهدی ظهور نکرده؟

در طول تاریخ اسلام، تقریباً از همان قرن نخست، به نام کسانى برخورد مىکنیم که با گذاردن نام «مهدى موعود» بر خود، و یا چسباندن این عنوان از سوى دیگران به آنها، داعیههاى بزرگى داشتند، یا براى آنها قائل بودند؛ گرچه هیچکدام از این مدّعیان نه تنها توفیق اصلاح جهان را نیافتند و دنیاى پر از ظلم و جور را، از عدالت و داد پر نکردند؛ حتّى در محیط کوچک خود نیز مبدأ یک حرکت مختصر اصلاحى نبودند.
شاید نخستین کسى که این نام را بر او گذاشتند ـ هر چند راضى به این کار نبود ـ محمّد حنفیّه فرزند على(ع) البتّه از مادرى غیر از فاطمه(س) بود که گروه «کیسانیّه» اعتقاد داشتند:
او مهدى موعود است و پس از مرگ او، سر و صدا بلند کردند که او هرگز نمرده است؛ بلکه در کوه «رضوى»[١] در میان دو شیر قرار گرفته که حافظ و نگهبان اویند!
در حالى که مىدانیم «محمّد حنفیّه» در سال ٨٠ یا ٨١ هجرى وفات کرد و در بقیع (گورستان معروف مدینه) به خاک سپرده شده، و خوشبختانه امروز دیگر سر و صدایى از این گروه به گوش نمىرسد.
سپس بعضى از خلفاى جبّار عباسى براى رسیدن به مقام خلافت و استفاده از عقاید پاک مذهبى گروهى از مردم ساده دل براى نیل به این هدف، با توجّه به آمادگى ذهنى مردم مسلمان دربارهی مهدى موعود، با همین عنوان قدم به میدان گذاردند و خود را مهدى معرفى کردند.
ولى گذشت زمان نشان داد که نه تنها مهدى نبودند، بلکه از ستمکارانى بودند که باید به دست مهدى و با شمشیر او نابود شوند!
این امر همچنان ادامه یافت و هر از چندى، کسى مدّعى مهدویّت شد و گروهى را گرد خود جمع کرد و به گمراه ساختن آنها پرداخت؛ امّا این مهدىهاى موسمى و فصلى، هیچکدام دیرى نپاییدند که نقشههایشان نقش بر آب شد!
زیرا دعوى مهدویّت به همان اندازه که براى جلب موقّت گروهى از عوام، دلانگیز و رؤیایى است، خطرناک و دور از مصلحت سود جویان است، چون مهدى باید جهان را پر از عدالت کند، و این چیزى است که زود مدّعیان دروغین را رسوا مىکند.
در میان این مدّعیان دروغین همه گونه افراد بودند.
در بعضى نشانههاى بیمارى روانى و سبک مغزى و حدّاقل ساده لوحى دیده شده، در حالى که بعضى جاه طلب و دنیا پرست بودند و به خاطر اشباع همین روحیّه، بدون مطالعهی عواقب کار، این دعوى را عنوان کردند.
بعضى دیگر، آلت دست دشمنان شناخته شدهی اسلام بودند که از وجودشان براى انحراف فکر مسلمانان از مسائل حیاتى که با آن روبهرو بودند، و یا براى ایجاد تفرقه و نفاق و تضعیف قدرت مذهبى مخصوصاً قدرت روحانیّون که همواره مزاحم سرسخت آنها بودند، استفاده مىشد.
خلاصه، این بازى ادّعاى مهدویّت همچنان ادامه یافت تا این اواخر که «سیّد محمّدعلى باب» را به روى صحنه آوردند.
گرچه او در آغاز جرأت چنین ادّعائى را نداشت بلکه طبق اسناد زنده و گواهى سخنان خودش که امروز در نوشتهها موجود است، مدّعى مهدویّت نبود، بلکه به همین مقدار قانع بود که او را «باب» و «نائب خاصّ مهدى» بدانند.
ولى با گذشت زمان و جمع شدن عدّهاى اطراف او، و تحریک آنها که در پشت صحنه سر نخ این برنامه را در دست داشتند، ادّعاى خود را به قائمیّت (مهدویّت) تغییر داد.[٢]
قرائن و اسنادى که از تاریخ زندگى او و پیروانش جمع آورى شده ـ و چه خوب جمع آورى کردهاند ـ نشان مىدهد که دعوى او از هر سه امر سرچشمه مىگرفت؛ یعنى، هم از ناحیهی عمّال دولتهاى استعمارى ـ همچون «روسیهی تزارى» در آغاز، و «انگلستان» و «آمریکاى میراثخوار استعمار» به دنبال ـ رسماً «تحریک» و «تقویت» و «حمایت» مىشد؛ و هم جاهطلبى خاصّى که بر وجود او مستولى بود او را آرام نمىگذاشت؛ و هم خالى از یک نوع ناراحتى روانى نبود.[٣]
البتّه این رشته سر دراز پیدا کرد، و جانشینان، او را عملاً عقب زده و به یک شخصیّت درجهی دو که مقدّمهی ظهور! ایشان بوده تبدیل کردند و خود داعیههاى بیشترى در سر پروراندند.
امّا تشعّب فرقههاى آنها از یک سو[٤]، و انتشار اسناد زندهاى دائر بر ارتباط مستقیم با دولتهاى استعمارى از سوى دیگر[٥]؛ و از همه مهمتر فقدان محتواى قابل ملاحظهاى که بتواند حتّى مردم کوچه و بازار را اشباع کند، در دعوت آنها، از سوى سوم؛ و روشنگریهایى که از ناحیهی گروهى از مسلمانان بیدار براى معرفى این «حزب سیاسى استعمارى» شد از سوى چهارم، خیلى زود وضع آنها را روشن ساخت.
البتّه هدف ما در این بحث این نیست که پیرامون نقاط ضعف آنها بحث کنیم؛ که این موضوع در خور کتاب جداگانهاى است و خوشبختانه کتابهاى زیادى در این زمینه نوشته شده که بعضى از نظر محتوا کاملاً جالب است.[٦]
* * *
هدف ما در اینجا تنها بیان دو موضوع است:
١ـ بعضى مىگویند:
مى دانیم از اعتقاد به ظهور مهدى سوء استفاده فراوانى شده و مىشود آیا بهتر نیست اصل این موضوع را مسکوت بگذاریم تا این همه سوء استفاده چىها آن را دستاویز خود نسازند؛ اصولاً چرا ما چیزى را بپذیریم که این اندازه ممکن است از آن تعبیر نامطلوب شود؟
٢ـ سؤال دیگرى که تقریباً نقطهی مقابل سؤال اوّل است این است که:
آیا راستى مىتوان باور کرد که تمام مدّعیان مهدویّت، دروغین بودند؛ هیچ احتمال نمىدهید که در میان این مدّعیان واقعیّتى وجود داشته است و همه فرصت طلب و سوء استفادهچى و یا تحریک شدهی استعمار نبودهاند؟
در این بحث تنها هدف ما پاسخ گفتن به دو سؤال بالا و تجزیه و تحلیل آنهاست.
در مورد سؤال نخست، باید اوّلاً این سوال را طرح کرد که: کدام واقعیّت پر ارزشتر را در دنیا سراغ داریم که مورد سوء استفاده از طرف گروهى نابکار واقع نشده است؟
مگر تاریخ اینهمه مدّعیان دروغین نبوّت و پیامبرى را به ما نشان نمىدهد که حتّى در عصر اتم و فضا نیز دست بردار نیستند و زمزمهی ادّعاى آنها را در گوشه و کنار مىشنویم.
پس چه خوب است که اصلاً دعوت پیامبران را به دست فراموشى بسپاریم و همچون «براهمه» اصل نبوّت را انکار کنیم تا گرفتار سوء استفاده چىها نشویم!
آیا به عقیدهی شما این سخن منطقى است!
در زندگى روزمرّه تاکنون چقدر افراد را شنیدهایم که از عنوان پزشک و مهندس و دکتر، یا عناوین دیگر قلاّبى، براى پر کردن جیب خود، یا اغراض دیگر، سوء استفاده کردهاند و شاید گاهى سالها، بدون این که ردّ پائى از خود بگذارند، همین راه را پیموده و به این عنوان قلاّبى معروف بودهاند.
آیا مىتوان گفت حالا که عنوان «طبیب» مورد بهره بردارى نامشروع گروهى قرار گرفته باید بکلّى منکر وجود طبیب و دکتر شویم!
اینگونه سخن گرچه بسیار دور از منطق به نظر مىرسد امّا متأسّفانه در میان نوشتههاى بعضى از منکران اصل ظهور مهدى به چشم مىخورد.
به هر حال، این یک قاعدهی کلّى است که همیشه هر دروغى خود را در لباس راست قرار مىدهد و از اعتبار آن براى پوشاندن بى اعتبارى خود استفاده مىکند که «این دروغ از راست مىگیرد فروغ!»
هیچ خائن و نادرست و دزد و دروغگو، در چهرهی اصلى خود ظاهر نمىشود؛ بلکه با استفاده از آبرو و حیثیّت و «امانت و پاکى و درستى» و تظاهر به آنها به هدفهاى نامشروع خود مىرسند.
آیا این دلیل بى اعتبار بودن این مفاهیم عالى انسانى است! ثانیاً، آیا اعتقاد به ظهور مهدى یک واقعیّت است که مورد سوء استفاده قرار گرفته یا یک امر تخیّلى است؟
اگر واقعیّت آن را پذیرفتهایم ـ چنانکه باید هم بپذیریم زیرا دلایل فراوانى بر آن در دست داریم ـ با سوء استفادهی این و آن نمىتوان کنارش گذارد، و اگر (فرضاً) واقعیّتى نداشته باشد، باید آن را کنار گذارد، خواه از این عنوان استفادهی نامناسب شده باشد یا نه!
به هر حال، طرز بهرهگیرى درست یا نادرست از یک موضوع نمىتواند وسیلهی قضاوت دربارهی آن موضوع باشد.
آیا اگر روزى «انرژى اتمى» وسیلهی جنگ افروزان سنگدل دنیا مورد سوء استفاده قرار گیرد و در یک حملهی اتمى به شهر «هیروشیما» ٣٠٠ هزار نفر کشته و ٣٠٠ هزار نفر مجروح که پس از گذشتن ٣٠ سال هنوز زخمهاى هولناک بعضى درمان نیافته، به جاى بماند، دلیل این مىشود که بکلّى از این انرژى عظیم چشم بپوشیم یا اصلاً وجود آن را انکار کنیم چرا که امپریالیستهاى بیرحم از آن سوء استفاده کردهاند؛ یا ضمن قبول این واقعیّت بکوشیم در مسیر صحیح و به نفع جامعهی انسانى مورد بهره بردارى قرار گیرد؟
* * *
از این سؤال و پاسخ که بگذریم نوبت به سؤال دوم مىرسد که از جهتى مهمتر است که آیا همهی این مدّعیانِ مهدویّت، دروغ زن بودند و واقعیّتى در ادّعاى هیچیک وجود نداشته است، یا نه؟
به عقیدهی ما رسیدن به پاسخ این سؤال با در دست داشتن نشانهها و بازتابها و نتایج این ظهور بزرگ، بسیار آسان است.
در بحثهاى گذشته بقدر کافى این حقیقت را دانستیم که «مهدى» یک رسالت جهانى دارد، و براى تحقّق بخشیدن به این رسالت از تمام امکانات خداداد و وسایل موجود یا وسایلى که خود به وجود مىآورد استفاده مىکند.
رسالت اصلى او بر چیدن هرگونه ظلم و ستم از محیط زندگى انسانها، و ریختن طرح نوینى براى یک حکومت جهانى بر اساس عدل و داد و مبارزه با انواع تبعیضها و استعمار و استثمار و زورگویى گردنکشان است.
او جهشى به افکار مىدهد.
او پیشرفت چشمگیرى به علوم و دانشها و صنایع مىبخشد.
او حرکتى در جهان خفته در همهی زمینهها ایجاد مىکند.
او همهی پیروان مذاهب رادر زیر یک پرچم گردآورى مىکند.
او ثروتهاى جهان را عادلانه تقسیم مىنماید.
او رونق به اقتصاد جهان مىبخشد، آنچنان که نیازمندى در همهی جهان پیدا نخواهد شد.
او هر حقّى را به صاحبش مىرساند.
او هیچ نقطهی ویرانى را در زمین باقى نمىگذارد مگر این که آباد مىسازد.
و در عصر او آنچنان امنیّت جهان را فرا مىگیرد که اگر زنى تنها از شرق جهان به غرب برود، هیچکس آزارى به او نمىرساند.
او منابع زمین را استخراج مىکند.
و همه را در یک نظام توحیدى همه جانبه مجتمع مىسازد.
اینها برنامههاى عملى و رسالتهاى آن انقلابى بزرگ جهان در بزرگترین انقلابهاى تاریخ بشر است که در منابع مختلف به آن اشاره شده است و مدارک هر یک را در فصول گذشته آوردیم.
آیا هیچیک از این مدّعیان یک هزارم این برنامه را عملى کردند سهل است، آیا حتّى شهر و محلّهی خود را توانستند طبق این برنامه تنظیم کنند؟
ما مىبینیم هنوز مظالم و ستمها، تجاوزها و تعدّیها، در حال گسترش است؛ جنگهاى جهانى اوّل و دوّم میلیونها کشته، و دهها میلیون مجروح بر جاى گذاشت و جهانى را به خاک و خون کشید.
روز به روز رقابتهاى خطرناک ابرقدرتها بیشتر، و فاصلهی آنها با ممالک فقیر فزونتر مىگردد؛ هر شب حدود یکهزار ملیون مردم جهان گرسنه مىخوابند؛ و زندانها پر است از انبوه بیگناهان.
خود کامگان دیو سیرت هنوز به انواع شکنجهی مردم جهان مشغولند.
یعنى، جهان هنوز رو به تراکم ظلم و ستم مىرود، کى و کجا از عدل و داد پر شده است؟
و همین دلیل قویترین و مؤثّرترین پاسخ به تمام مدّعیان طول تاریخ است و سند زندهاى است بر دروغ آنان، دلیلى کوتاه و فشرده امّا برنده و قاطع!
آرى! هنوز آن آفتاب، چهره از ابرها به در نکشیده، و باید همچنان انتظار آن روز را کشید، که ابرها بکلّى کنار روند و جهان تاریک به وجودش روشن شود؛ و گویا صبح نزدیک است.
«الیس الصّبح بقریب»
پایان
خودازمایی
١- درباره گروه «کیسانیّه» مختصری توضیح دهید.
٢- چرا نقشههای مهدىهاى موسمى و فصلى، به سرعت نقش بر آب میشود؟
٣- کدام عوامل باعث آشکار شدن وضعیت و نیت «محمّدعلى باب» شد؟
پی نوشت ها
[١]. «رضوى» بر وزن «رعنا» کوهى در نزدیکى مدینه است؛ علّت ذکر نام این کوه را در دعاى ندبه، در کتاب «پاسخ به پرسشهاى مذهبى» ذکر کردهایم.
[٢]. در کتاب «ظهور الحق» که مورد قبول این فرقه است (در صفحه ١٧٣) مىخوانیم که «باب» در اواسط سال ١٢٦٥ در زندان ماکو طى نامهاى به ملاّ عبدالخالق نوشت «انا القائم الحق الّذى انتم بظهوره توعدون» و ملاّ عبدالخالق پس از این جریان از ادّعاى او سخت ناراحت شد.
[٣]. دلیل بر ناراحتى روانى او علاوه بر محتویات کتابهاى او و الفاظ و عباراتى که کاملاً شبیه الفاظ یک بیمار روانى است، این که در کتاب «کشف الغطاء» از «میرزا ابوالفضل گلپایگانى» که از سران آنهاست مىخوانیم که مجتهدین تبریز پس از بازجویى از «باب» در آن مجلس معروف گفتند: «سخنان تو خون تو را براى ما مباح مىکند امّا علّت این که دستور اعدام تو را نمىدهیم احتمال خبط دماغ تو است.»
[٤]. تاکنون تعداد فرق آنها متجاوز از بیست فرقه شده است.
[٥]. به کتابهاى «کینازدالگورکى» و «پرنس دالگورکى» و کتاب «بى بهائى باب و بها» مراجعه شود.
[٦]. به کتابهاى «بهائى چه مىگوید» و «محاکمه و بررسى» و «گفتار خوش یارقلى» و «هدیة النّملة» و «پرنس دالگورکى» مراجعه فرمائید
یک دیدگاه بگذارید